-
آی عمووووو
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 00:49
اون عزیزی که مسئول آب و هوای فصول مختلف هستن آقا حواستو بده به کارت!
-
2022
جمعه 12 آذرماه سال 1389 21:20
سال 2012 میخواد دنیا به پایان برسه، اینا واسه 2022 هم میزبان جام جهانی تعیین میکنن! دیگه تو کار خدا هم دخالت میکنن!
-
خوشمزه
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 23:34
زندگی میتونه خیلی بامزه باشه به شرطی که جنبهی شوخیای مستهجنش رو داشته باشی
-
بزن باران
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 21:00
جان خودم 80 درصد کسایی که فرتو فرت نت میزنند و از بارون و قدم زدن زیر بارون شاعرانه مینویسند تو این چند روز حتی 10دقیقه هم زیر بارون نبودن
-
زمان
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 14:22
زمان معیار بی ارزشیست شاید دیروز شاید 6 ماه قبل از این ... شاید 21 سال قبل ... رفتی ... رفتن، معیار درست تریست ...
-
دلا
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 18:06
گیرم ای آرام دل ،گیرم دلارامی دگر کو دلارامی کزو گیرد دل آرامی دگر؟
-
باورکن
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 23:25
اعتماد به نفس نیمی از زیبایی است. ووووووو نباید شب خاطره ساخت. شب خلوت است و ساکت. شلوغ نیست که بعدها یادش کم کم در زمینه گم شود.
-
شور
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 18:39
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من
-
مرییییییییییییییییییییییی
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 23:27
مرده تو مهمونی زنش رو اینجوری صدا میکنه: عزیزم، جیگرم، خانومی، نازتو برم... یه لحظه میتونی بیای پیشم؟ بعد که میره خونه، میره حموم، از تو حموم اینجوری صداش میکنه: زئرااا(زهرا)... زرییی... اون حوله رو وردار بیار...! پ ن : شکیلا و هایده هیچ گاه نخواهند فهمید که در زندگی رانندگان تاکسی چه انقلابی کردند .
-
نازبانو
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 22:58
-
نوچ
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 13:52
دست به دست برسونید به دست اصل کاری: دلت اومد؟ اما همیشه اینو بدونین زندگی از هر طرف که نگاهش کنی شوخی است، مشکل ماییم که جدیاش گرفتهایم
-
۲۰۱۰.۱۰.۱۰
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 20:49
این روز هم برای خودش عالمی داشت! ۲۰۱۰.۱۰.۱۰
-
دووو یووو نوووو ؟؟؟؟؟
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 00:38
تو که چشمات خیلی قشنگه آرامشی میده ..... میدونستی یا نه؟
-
یادبود
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 16:40
سالگرد تاسیس این وبلاگ ۲ روز پیش بود. به یاد روزهای تاسیس و یادبودهای روزگاران گذشته.... به یاد روزهای خاکستری و طوسی به یاد دوران کوتاه تلخ و شیرین. به یاد بربادرفته به یاد تو تولدم مبارک ... دهه سوم دهه تجربه دهه بزرگی دهه جهانگردی دهه خواستن دهه محبت کردن دهه محبوب شدن دهه شیرینی دهه تغییر مبارک
-
تو چنانی؟
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 15:12
نه سلامم نه علیکم نه سپیدم نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه سمائم نه زمینم نه به زنجیر کسی بستهام و برده دینم نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستاده پیرم نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه جهنم نه بهشتم چُنین است سرشتم این...
-
I have a philosophy
جمعه 18 تیرماه سال 1389 02:04
listen this music in these days... Je n' ai qu' une philosophie, etre acceptée comme je suis Malgré tout ce qu'on me dit, je reste le poing levé Pour le meilleur comme le pire, je suis métisse mais pas martyre J' avance le coeur léger, mais toujours le poing levé Lever la tête, bomber le torse, Sans cesse redoubler d'...
-
سیاست داشته باش !
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 21:51
به کسی ادای احترام میکنیم که هیچ وقت مودبانه با ما برخورد نکرده است. و پاسخ ِ سلام ِ کسانی را نمیدهیم که عاشقانه دوستمان دارند. اسمش را هم میگذاریم: سیاست.
-
شجریان و صادق صبا
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 12:21
چند وقت پیش بی بی سی یک برنامه مستند از شجریان پ ن : دوستانی که موفق نشدن هنوز وارد وبلاگ جدید بشن لطفا دوباره جی میل هاشون رو داخل این پست بگذارند.
-
بچرخ ....
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 18:28
تا حالا به عکسهای قدیمیت نگاه انداختی؟ چقدر تغییر کردی؟ موهات چه شکلی بود الان چه کلی هستند؟ افکارت ، نوع خنده هات ، دوستهات؟ ادامه در بچرخ...
-
آدرس جی میل بدین
دوشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1389 13:20
سلام. خوب اوضاع داره بر میگرده به حالت عادی هرچند من همیشه و هر روز برنامه هام تمومی نداره و مثل یه کارگر ساده از صبح تا شب دنبال کارهام در حال بدو بدو هستم. اما خوب زندگی می گذرد من چقدر خوشبختم ..... می خوام از این به بعد دوباره شروع به رازفکنی (آره الان این کلمه خورد تو مخم!) کنم. اما بهتره یکم افراد خواننده رو...
-
تندیس
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 23:10
دزدان عزیز مجسمه ها، دیشب در تلاش برای ربودن مجسمه رازی(!!!!) ناکام موندن! اصولا می تونین هیبت مجسمه رازی رو تجسم کنین، فقط 700 کبلو وزنشه! آقایون دزدا گویا جرثقیل آورده بودن که مجسمه رو بکنن، ولی حالا معلوم نیست چی شده که نتونستن! ما هم که گوشامون مخملیه! برادر این ساندیس نیست، تندیسه
-
!!!!!!
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 16:00
کسی منتظره چیزیه؟؟؟؟
-
۸۹ مبارک
چهارشنبه 4 فروردینماه سال 1389 22:17
بالاخره ۸۹ شد! سال جدید رو با انرژی جدید شروع کردم. یه انرژی مضاعف البته نه به نیت کار و همت و .... امسال یه جو دیگه تو خونه مون حاکم شده. یه احساس با هم بودن با خانواده با دوستان با دنیا. امسال موقع سال تحویل حسم خیلی عجیب بود. حسی که بهم میگه امسال سال متفاوت و خوبیه. سال تغییر و تحول. سال از این رو به اونرو شدن....
-
مانده ها
جمعه 28 اسفندماه سال 1388 11:25
سلام. امیدوارم در سالی که داره نفسهای آخرشو میکشه به اهداف تعیین شده اتون رسیده باشید. اتفاقهای خوب و بد زیاد افتاد یکسال بزرگتر شدیم یکسال تجربه کسب کردیم. یکسال دورشدیم آرزو می کنم سال جدید اتفاقهای جدید براتون بیافته و لحظه های جدید رو تجربه کنید. از پیشاپیش تبریک گفتن سال نو خوشم نمیاد پس تبریکات بمونه برای سال...
-
جشنواره ۲
جمعه 16 بهمنماه سال 1388 18:14
آخه این جشنواره حرفی هم داره که من بیام بگم؟!! درسته تنها سرگرمیه من در حال حاضر که مشغله کاری بالاست و هیچ جور نمیشه از این شهر بیرون رفت همین یک سینماست. اما خوب کاش یکم فقط یکم سعی میکردیم فیلم خوب بسازیم ! ۲۲ فیلم حاصل تماشای ۱۱ روزه من از جشنواره بود. شروعش با یک فیلم نسبتا خوب و آخرش هم با یک فیلم خوب تموم شد....
-
بین
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 20:53
آدمی به عشق کارهای نکرده اش زنده است. ما هنوز یک عکس دو نفره ی درست و حسابی با هم نگرفته بودیم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 20:31
-
جشنواره ۱
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 11:33
خداوندگار جهان و کهکشانها رو سپاس میگوییم که امسال مثل روال سالهای قبل از ساعت ۳ صبح سگلرزه نزدیم و بیخوابی نکشیدیم تا چندتا بلیط جشنواره گیرمون بیاد. هرچند امسال نه از برف خبری بود نه از سرما ! پشت سیستم نسکافه به دست چند تا چلیک چلیک تایپ نمودیم و یه اینتر و بعدشم بلیطها هولوپی خریداری شد. البته یه گله برای اونهایی...
-
پرم از تو...
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 22:45
مرا به دیدن جسمانی تو هیچ نیازی نیست چنان پرم از تو چنان پر که بیشتر شبیه شوخی زیبایی هستم و عصر باز خانواده بینایی به خواستگاری ام آمد و خواستگار ، جوان و شق و رق ، و گل به دست ، که من گفتم شما که ریش مرا دیده اید و مادرم گل ها را گرفت ، گذاشت در گلدان و گفت چرا با جوان عاشق شوخی ؟ و چادرش را به روی شانه اش انداخت و...
-
افکارانه
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 15:13
در زندگی وقت هایی هست که آدم رغبت نمی کند سر بگیراند روی برفابه ی سرنوشتش، ببیند ردپاهاش در جهان ها، به چند نفر آویز است. چند دل را شکسته است، چند دل را بسته است، چند بوسه فراموش کرده است، چند نوازش پس کشیده است. این وقت ها آدم دلش می خواهد چشم ببندد و فقط بدود. جلو برود با سرعت. اما صداها و سایه هاست که در پی اش،...