پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

یکم وقت

خسته گی گرفتاری جمله های معمولی هستش برای آپ نکردن تو این مدت. از سینما میخوام بگم از فیلمهای جشنواره از روزمرگی و از حسهای این چند روز از اتفاقات افتاده و نیافتاده.

از تنهایی از دلتنگی از دوری از گوشه گیری. از بی خوابیهای طولانی از ....


یکم وقت میخوام به اندازه چشمک دخترکی از پشت پنجره اتاق زیر شیرونی به پسر ژولیده زیر بارون ایستاده...


پ ن : ممنون از کامنتهاتون ممنون که به فکر این بنده حقیر نیز بودین...

...

 

 

 

پ ن : امسال از برف فقط سرماش قسمت این شهر بزرگ شد و بس. کیسه های شن و نمک هم مثل بووتهای آسیت کنار خیابون و اتوبانها باد کرد !!!!