پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

آخرین پست سال 87

سلام

سال 87 با تموم گله ها شکایتها خوبیها بدیهاش همه و همه تموم شد. امیدوارم سال 88 سالی پر از برکت و مهربونی باشه. عید رو به تک تک دوستان عزیز پیشاپیش تبریک میگم.

از روز اول عید تا یکهفته قرار بریم سفر. شمال غرب کشور و بعدشم شمال... امیدورام تعطیلات از همون ساعتهای اولیه اش به همه خوش بگذره. موقع تحویل سال من رو نیز از دعاهاتون بی نصیب نکنید. شروع سال خوب و خوش و پر از انرژی رو برای تک تکتون آرزو دارم.


امسال هم به رسم سالهای گذشته روز آخر کار رو به همراه دوستان و همکاران به صرف ناهار در رستوران نایب به سر میبریم و بعدشم خدااااااااااافظ تا سال بعد....


تا سال بعد شاد باشین تپل تپل ....




چند نوشته...

امسال سال خوبی برای من نبود. از اتفاق های کوچیک و بی مورد بگیر تا اتفاق های اساسی و خون به جیگر کن.

سال ۸۷ برای من یعنی سال عقبگرد و سرازیری بود. چندتا کار مثب هم انجام دادم که الان وقتی بهشون نگاه میکنم احساس میکنم هیچ کاری نکردم. باید رو راست بود. همیشه فکر میکنی روز به روز باید وضعیت بهتر بشه و رشد کنی اما درست گفتن زندگی پستی و بلندی زیاد داره. امسال برام جز پستی چیزی نداشت

امیدوارم این ۲ ۳ روز حداقل روزهای خوبی باشه و خبرهای خوب بشنوم دیگه حال و حوصله مصیبت ندارم !!!

این روزهای آخر سال بیشتر از اوایل سال مصیبت داشتم. وقتی زندگی رو پاشنه نچرخه از این مصیبتها هم به سر آدم میاد.

ناخودآگاه یاد اون شب افتادم. همون شبی که وقتی کف دستم رو دید گفت بخت و اقبال تو روی سالهای زوج میچرخه. پارسال ۲۰۰۸ بود درسته ؟!!! درست برعکس تعبیر شد. شاید اون شب اون مرد خیلی چیزها رو دید و به من نگفت. این یه حس درونی بود و از اون شب هم باهام بوده و تو لحظه لحظه روزهام باهاش کلنجار میرم. نمیدونم اما شاید واقعا به این چیزها معتقدم که میرم دنبالشون.


تو این روزهای آخر سال فقط میتونم دعا کنم برای سعادت و خوشبختیه دوستانم. امید به آینده و اینکه دنیا همیشه مثل سال ۸۷ نمیمونه و روزی دوباره روزهای خوش گذشته بر میگردند و پیشول دوباره خندان خواهد بود.

امسال با خوبیها و بدیهاش داره تموم میشه. آینده با دنیایی از اتفاق روبرومه. امیدورام تمام جونهای هم سن و سال من روزگاری خوش روبروشون باشه.

امروز سه شنبه آخر ساله و داستان و ماجرای خاص هر سه شنبه آخر سال رو با خودش داره. اینجا تو این مملکت روزی روزگاری مراسم های مختلفی تو این روز برپا میشد. امروز تو این مملکت اون مراسم ها همه کم رنگ شدن و جاشون رو به صداهای تی ان تی ها و کاتیوشا ها داده که هر کدومش میتونه روزگار یه خانواده رو سیاه کنه. فردا چه خواهد شد ؟؟؟ کی می دونه...

امروز خیابون ها به نسبت خلوت بود و اغلب مردم ماشینهاشون رو تو پارکینگ هاشون خوابوندن تا از تیر و ترکش امروز در امون باشه.

امیدوارم امروز نیز به خیر بگذره.


آلبوم جدید داریوش رو گوش دادین ؟ معرکه اس ...


پ ن : این پست انگار یکم حزن و اندوهش رفت بالا آره؟


پ ن : خاتمی هم کنار کشید؟‌؟؟؟

بنویس

خوشحالی یا ناراحت؟

داره تموم میشه! دوست داری زود بگذره یا دیر؟

حسرت به دل موندی؟ کاری کردی و نکردی؟ اصلا چه کردی؟

خوب بود یا بد؟

تو خوب بودی یا بد بودی؟

چقدر حرکت؟ چقدر خاطره؟ چقدر لبخند؟ چقدر ....


انشاء آخر سال رو حداقل یادت نره. زشته بدون انشاء آخر امسال رو تموم کنی.


فردا؟ پس فردا؟ کم مونده بنویس تا تموم نشده.


قلم بر دست میگیرم و انشا خود را اینگونه اغاز میکنم :


مست و خراب

امان از آهنگ دلنشین و سنگین که همچی از اینرو به اونروت میکنه که یه آن نگاه میکنی میبینی ای دل غافل ساعت 8 شد و تو تووو توهم فانتزی خودت گیر کردی و حال کندن ازش رو نداری.

این روزهای آخر سال مثل برق و باد میگذره و هرچی سعی می کنی یکم دست انداز براش بسازی تا سرعتش کم شه بدتر انگار سرازیری میشه و سرعتش غیر مجاز میشه.

چند شب پیش بالاخره فرصت کردم 3 تا فیلم ببینم. میدونم میتونین حدس بزنین چه فیلمهایی !!

درسته آفرین همون !

زاغه نشین میلیونر رو دیدم. این فیلم میتونست تو آفریقا هم ساخته بشه!!! چون مهم این بود که نشون بده پسری از موچه پس کوچه های شهری کثیف و فقیر به کجا رسیده بوده. انگارتنها این مدل فیلمها از هند هستند که مستحق ورود به اسکار هستند. فیلم هندی که داخلش از رنگها و آهنگها و احساس ها فقط میشه به یه نگاه از بالا به پائین دخترک جون بسنده کرد و بس.از اینا که بگذریم فیلم خوبی بود.

بنجامین باتن هم خوب بود و توصیه میشه با دونستن شرح ماجراش حتما یه بار ببینید.

Wall-E هم که جز فیلمهای انیمشین برگزیده بود رو دیدم. خوب بود. مخصوصا اونجاش که جعبه جواهر رو ....



پ ن : راستی گیلاسی چی شده؟!


پ ن : آلبوم کاروان رو تونستید گوش کنید ضرر نمیکنید کار سینا بیات میباشه ...

شبگردی ...

زندگی داره روزهای خودشو سپری میکنه و من نیز به اجبار این مسیر رو باید طی کنم !

ما آدما (قشر خاص خودمو میگم !) شاید راحت بتونیم مسیر زندگیمونو تغییر بدیم اما بعضی وقتها این حرکت نیاز به یه نیروی محرکه قوی داره. سردرگم و گنگ بودن راحته و کافیه خودت رو بزنی به بیخیالی. اونوقت میبینی روز به روز داری بزرگ میشیو هروقت بخوان بهت برسن میبینن هیچ تغییر خاصی نکردی جز این که یه دایره به دایره های عمرت اضافه شده و بس.


دیشب تو مسیر خونه ناخودآگاه مسیرم کج شد به سمت  تالار وحدت. بدون هیچ انگیزه قبلی تو دستهام یه بلیط دیدم و تا چشم باز کردم خودم رو تو سالن تئاتر دیدم. یک سال از آخرین تئاتری که دیدم میگذشت و تو این مدت چه برنامه هایی که از دست نداده بودم.

ش.ک.ار روباه تئاتری که امسال به عنوان بهترین تئاتر فجر شناخته شد. داستان در مورد آغا محمد خان قاجار بود .... توصیه میکنم چه اونها که از تاریخ بدشون میاد چه اونها که دوست دارند تاریخ رو حتما برن این تئاتر رو ببینند.

قبل از شروع تو سالن آقای رفیعی رو دیدم داشت با یه منتقد صحبت میکرد. نسبت به بقیه کارگردانها یکم زیادی افتاده نشون میداد و از این خصلتش خیلی خوشم اومد !



 

پ ن : صحنه بالا مربوط به کور کردن لطفعلی خان زند به دست آغا میباشه. خیلی دوسش میداشتم...