پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

اناالله و اناالیه راجعون

دو هفته پیش بود گفت میرم مامان داره میاد انگلیس با برادرم برای دوره دوم درمانش. فکر کنم بعد از حدود ۹ ماه میرفت مامانش رو ببینه. برادرش همراه نامزدش مادرش رو آورده بودند. دوره درمان شروع میشه و به گفته دکترها موفقیت آمیز هم بوده. طی آخرین تماس هفته بعد قرار بود پس از اتمام دوره برگردند ایران. حال مادرش هم خیلی خوب شده بوده.


امشب بعد از سریال یوزارسیف اس ام اس زدم تا جویای حالش بشم که یه اس ام اس گرفتم با این مضمون : مامان فوت کردند !


خشکم زد. هیچ حرکتی نتونستم انجام بدم. جمله رو چند بار خوندم اما انگار اصلا معنی جمله رو متوجه  نمیشدم.


مطمئنا شوک بزرگی براش بوده. من که تا حدودی در جریان زندگیش بودم درجا خشکم زد چه برسه به خودش. 


تو هفته گذشته مادر رو آورده بودند تهران. برادر از اونور دنیا خودش رو رسونده بود. ۵ شنبه مراسمی گرفته بودند و کاش حداقل یه خبر میدادند... 


هنوز هم باورم نمیشه به این سرعت تو این هفته این اتفاقات افتاده باشه. 


چقدر این دنیا بی ارزشه.... 

 

 

داییه مادرم وقتی فوت کرد شاید ۱۳ سال داشتم. یه پدر رفت و ۳ تا دختر به یادگار گذاشت. حال و روز خودم به هیچ عنوان قابل توصیف نیست. داییه مادرم بود اما اونقدر ارتباطمون نزدیک بود که به اندازه داییه خودم بهش علاقمند بودم. خونه اشون با خونه ما دو تا کوچه بود و همین دلیل برقراری ارتباط محکم بین ما بود. همیشه از من تعریف میکرد و واقعا برام عزیز بود. حال دخترهاش که یکیش ۲سال از من بزرگتر بود یکی ۲سال از من کوچیکتر و اون یکی هم خیلی کوچیک بود اصلا تعریف کردنی نبود. به هر حال پدرشون رو بر اثر یه تومور مغزی از دست داده بودند اونم در سن شاید ۴۰ سالگی. هرچند اونها پدرشون رو از دست دادند اما مادری داشتند که مثل کوه تو این سالها این دخترها رو بزرگ کرد بدون کوچکترین مشکلی. بماند که در دوران بیماری دایی کلی خرج بیمارستان و مداوای دایی رو داده بود اما در آخر هیچ نتیجه ای حاصل نشد.

 

امیدوارم خدا به این دوستمون صبر زیادی بده با توجه به اینکه پدرش رو ۱۰ سال پیش بر اثر بیماری از دست داد و امروز هم مادرش رو... 

 

 

از صمیم قلب به این دوست عزیز تسلیت میگم. امیدوارم غم آخرشون باشه..  

 


تقدیر ...

سرنوشت تقدیر قسمت کلمه هایی که شاید تو یک ساعت گذشته بارها باهاشون کلنجار رفتم و تو رگه رگه مغزم بالا پایینشون کردم. وقتی از در لحظه بودن لذت نبری و تنها در یک جهت حرکت کنی و با خودت سر اینکه الان میتونستی کار دیگه ای جز این حرکتی که الان انجام دادی انجام بدی اونوقت پای کلماتی چون تقدیر سرنوشت میاد جلو. کاش میشد چند تا کپی از خودت بسازی و یکیشو بذاری سر تحقیق و پژوهش 24 ساعت. یکیشو بذاری برای خودش تو سواحل جنوبی یا تو جزیره ای پرت با تمام امکانات رفاهی تو ی خونه درختی حالشو ببره. یکیشو بذاری فقط بخوابه یکیشو بذاری فقط در مسافرت باشه یکی فقط بخوره در حد ترکیدن یکی هالیوودی بشه فقط رو فرش قرمز با کیت وینسلت بگه بخنده و به طرق مختلف بهش تبریک بگه !!! یکی تو فضا برا خودش پیتکو پیتکو کنه و از معلق بودن کیفول شه. یکی کتابهای ناخونده این چند وقت رو که از تو کتابخونه بهش زل زده رو بخونه . یکی رو بذاره جلو تی وی 90 اینج پای دی وی دیه رتتویلی یا نه فیلم The.Bridges.Of.Madison.County رو ببینی و حالشو ببری. ذائقه فیلمم هم شاید داره پس رفت میکنه نمی دونم. یکی رو بفرستم آنجا که دلبر خانه داره.... یکی رو بفرستم برای تدارک جشنی بزرگ ...

خیلی جاها دلم میخواد باشم اما چه کنم که فقط و فقط یک نسخه بیشتر وجود نداره.. 

 

بگذریم  ...  

 

این چند وقت تخمه پوست کنده های مزمز رو دیدیدن؟ هرچی فک کردم دیدم فضا رفتن خیلی ساده است. اما تخمه خلال شده هر مدلش سخته !!! آخرش تنها به یه نتیجه میشه رسید. تعدادی افغانی مجرب در امر پوست کردن تخمه این شرکت استخدام کرده باشه البته با کارت بهداشت تاریخ نگذشته با حقوق مکفی که یه وقت تخمه ها رو هنگام پوست کندن نخورند !!!

  

 پ ن : یادم نیست اما یه جا خوندم در عشق و خواب هیچ چیز محال نیست

روزگار

جاده مسیر بی انتهایست که همیشه محل عبوریه برای عابرینش. سکون همیشه یک معنی بیش نداره و اون درجا زدنه. امروز اینجائیم فردا جای دیگه. انسانهای موفق همیشه از اول داخل شاه راه نبودند و از کوچه پس کوچه ها وارد اتوبان اصلی شدند. به عبارتی شاید کمتر آدمی پیدا بشه که از کنار اتوبان مسیرشو آغاز کرده باشه.



اغلب ما آدمها تا جایی ثابت میشیم دلمون میخواد تو اون حالت بمونیم و بقولی جا خوش کنیم. این یعنی یه دیوار صاف کشیدن جلوی ورودی اتوبان. تغییر پذیری دگرگونی در ۹۰ درصد مواقع با مشکلات خاص خودش مواجه بوده. اما کسانی همیشه موفق بودند که سریع با تغییرات هماهنگ بشن و از اون امکانات جدید به نحو احسن استفاده کنند. انعطاف پذیری مهمترین خصوصیتیه که برای حرکت به سمت جلو مهمه.


سعی کنیم سرمای هوا یه جا جمعمون نکنه و گرمای هوا شل و وارفتمون نکنه. فکرمونو به کار بندازیم و از کوچکترین فرصت جهت بدست آوردن بیشترین منفعت استفاده کنیم. با سرعت ۱۲۰ یا بیشتر حرکت کردن همیشه مفید نیست. ۹۰ تا رفتن هم تو مصرف سوخت صرفه جویی میکنه هم ایمن تره.




پ ن : سخت حرف میزنم اینم میدونم. خودمم بعضی وقتها از حرفام سر در نمیارم...


پ ن : خانوم تایتانیکم که گولدن گلاب رو برده انگار مبارکه


کل یوم عاشورا کل عرض کربلا ...

 

 

 

 

همیشه میگیم عاشورا کلاس درسه ! اما فقط از این روز کلاسشو برداشتیم مطالبشو کامل فراموش کردیم ..  

نوحه سرایی برای حسین و ضجه زدن رو کردیم دیفالت کارهامون. سال به سال هم آپ تو دیت میشیم اما چیامون آپ تو دیت میشه رو حالا خدمتتون عرض میکنم. 

 

1. برای عَلَمهامون جایگاه درست میکنیم از پارچه مخمل ( یه وقت امکان داره عَلَم سرما بخوره یا بیرون بمونه سردش شه !) 

2. آرایشهای پسرهاو دخترهامون تازه میشه. ( مدل سایه چشم رژ رنگ سیاه میشه. چکمه پامون میکنیم از زیرم یه شلوار جین تنگ روی چکمه هامونم میدیم با پیستولت گل میمالن !!! روی موهامونم به جای ژل گل میمالیم میدیم بالایی ! پشت مانتو ها و پیرهنها رو هم میدیم با گل مینویسن یا حسین !)  

3. میریم از مالزی طبل وارد می کنیم این هوااااااااااااااا (...) 

4. آمپلی فایر 3.5 میلیونی میخریم که یه وقت صدا اون وسط قطع نشه !!! ( 3.5 رو میدادن به من همچی اربده عربده میکشیدم که عمرا یه خط وسطش جیر جیر کنه )   

 5. ماشین رو برمی داریم روش خطاطی عاشورایی با گل میکنیم بعدش خانوم بچه ها رو سوار میکنیم از یه خیابون پر دسته رد میشیم صدای ضبطم که حسین حسین میکنه رو اونقدر میبریم بالا که آره داداش ما هم مخلص درگاه تویم یا حسییین... 

 

5. و و و ...

 

کاش به جای این حرفها یکم نوحه های روز عاشورا رو تغییر میدادیم. مگه نه اینکه کل یوم عاشورا کل عرض کربلا. مگه نه اینکه الان غزه رو کردن زمین کربلا و فرط و فرط هر چی دستشون میاد میریزن رو سر اون بدبختها .  

کاش این جماعت امروز رو به جای نوحه حسین حسین شعار میدادند فلسطین پیروز است استکبار نابود است...  

 

کاش به جای عزای حسین عزای اون دختربچه هایی که شب تو حالت خواب بمب میاد رو سرشون رو داشته باشیم.  

 

هیچ وقت تسلیم زور و ظالم نشین این حرف حسین بود که با خون میخواست زنده نگهش داره. 

   

چقدر قشنگ میشد امروز تو ظهر عاشورا شعارها بوی غزه میداد....

 

  

پ ن :  

- 110: کی به شما گفته عَلَم رو به غیر از روز عاشورا بیارین بیرون؟ 

- حاج اکبر : آقا ابَولفَضل جناب سروان !!!   

 

پ ن : امسال تنها برنامه ای که بدلم نشست شبکه 5 نجوای عاشورایی کار مجید مجیدی بود و بس... 

 

پ ن : خوشا به حسین که همیشه تو این روز سفره اش در هر خونه نیازمندی پهنه و برکت از همه جا تو این روز میباره. وقتی کوچه خیابون رو تو ظهر عاشورا میبینم که همه یه غذا دستشونه کلی حال میکنم که امروز هر گرسته ای حداقل یه پرس غذا رو با نوش جانی میخوره... 

 

 

پ ن : دوستان گرام و عزیز تر از جاااااااااااااااان ۴ تا غلط املایی که این حرفها رو نداره اصل مطلب و دریابین و بس !!!

 

اندر احوالات روزهای گذشته...

سلام

میدونم کم لطفی منو همیشه با محبت بیش از حدتون بی پاسخ نگذاشتید اما چی میتونم بگم در مقابل این همه لطف بیکران شما جز اینکه شرمنده ام 


- پیشول کجا بودی چه میکردی ؟


به جان شما نباشه به جان عزیزتر از جانمان! بدنبال یه لقمه نوون حلال !!! 


- چطور؟ مگه تا الان چه میکردی ؟؟؟ 

خوب بگذارین از اول توضیح بدهیم ! 

۲ ماه پیش من استارت یه پروژه جدید رو زدم. از اون کارا که از ۲۴ ساعت ۲۰ ساعت شاید درگیر این کار بودم. اسم این پروژه چیه و چیکار میکنه حالا خدمتتون عرض میکنم.


سیستم درخواستگیری از مشتریان از طریق اس ام اس 


بله. ما یه شرکت پخش هستیم و تعداد قابل توجهی فروشنده در سطح کشور داریم. این افراد روزانه به درب مغازه ها میرند و روی برگه های درخواست کالاهای موردنیاز فروشنده ها رو مینویسند و بعد از ظهر به مرکز توزیع تحویل میدند. شرکتهای پخش بزرگی در تهران وجود دارند از جمله پگاه سایه سمن قاسم ایران و ... اما تا به الان تنها شرکت پگاه که پخش گرم داره یه چنین کاری رو اونم توسط دستگاههای pda که اطلاعات رو در خودش ذخیره میکنه و بعد از ظهر به مرکز میاره و اونجا تخلیه اطلاعاتی میکنه انجام داده. 

سرتونو درد نیارم از ۲ ماه پیش من شروع کردم به طراحی و پیاده سازی این سیستم و روز شنبه اولین درخواست توسط یه دستگاه موبایل که توسط فروشنده برده شده بود به مرکز توزیع ارسال شد. ساعت 9:20 دقیقه با صدای جرینگ پیغام تو statusBar که اسم فروشنده رو زده بود و به دنبال اون پرینت درخواستی که به صورت اتوماتیک از رو پرینتر دریافت شد لبخند ژکوندی بر لبان ما نقش بست همچنان که جوجه فیلی از مادر متولد شده باشه !!! 

با 2 روز پایلوت سیستم در مرکز و رضایت فروشنده و پرسنل مرکز دیشب رو در آرامش کامل تخت تا به الان گرفتم خوابیدم ! 

من اون نتیجه لازمه رو گرفتم و روز پنجشنبه برای پایلوت نهایی با یکی از فروشندگان به صورت حضوری که خودم هم باشم میرم تا ببینم عملکرد سیستم در حالت اجرایی چطوره.


خدارو شکر میکنم که امسال هم یه کار نو تو این شرکت ارائه دادم و از همه مهمتر تجربه شیرین این کار که برای همیشه تو دلم خواهد موند.


  

 پ ن : شرمنده دوستان گرامم دوباره که کامنتها رو با تاخیر تائید کردم. 

 دوستان داریم تپل تپل ...

پ ن : دلمان بسی در این روزهااااا تنگ شده حسابیییییی کاش اینجا بودی حداقل یه دل سیر نگات میکردم !  

 

پ ن : این آهنگ را دوست می داریم خواستید میتونید کلیپشم ببینید اما بالا 18 می باشه 



 

 اینم کلیپش