پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

دختر تهرووون بیا !!!

صبح ساعت ۷:۳۰

هندز فریمو میزنم به گوشم. یه سرچ می کنم بعد play .

 

بیا بیا بیا بیا بیا

دختر تهرون بیا
مخ میزنم زود بیا
نکن پریشون بیا
لباتو میخوام جــــون بیا
دختر تهرون بیا
مخ میزنم زود بیا
نکن پریشون بیا
لباتو میخوام جــــون بیا

 

ساعت ۸:۳۰ بیمارستان بهراد

میرم پذیرش و درخواست پزشک رو میدم به دکتر رادیوگراف. یه عکس تمام رخ. یه عکس نیم رخ.دکتر میگه اگه می خوای report رووش باشه ساعت ۴ بعد از ظهر به بعد بیا تحویل بگیر. ما هم که فچ کردیم این report یه نامه فدایت شوم بلند بالا با تمام جزئیات کامل این گردن ناقض شده مان می باشد قبول میکنیم و گفتیم ساعت ۵:۳۰ اگه بیام مشکلی نیست گفتن نه مشکلی نیست هر کی اومد اسمتونو گفت میدیم بهش !!!

 

ساعت ۹:۰۰ به سمت شرکت

جواهرات از بدنش آویزونه
بدنش پر پیچ و خم نامیزونه
اوفــــــــــ ترکونده تیریپ لباس بالاست
درسشو خونده یه مدله دولچه و گباناست
رنگ کیف و کمربندش خداست
لنزاش تو چشاش
مدل موهاش استیل تنش بیسته
اصلا دختر رو دستش نیستش
قرصای 3ک30ی میخوره که اینجوری وای میسته

 

دست خودم نیس با ریتم آهنگ سرم بالا پائین میره بعضی وقتها دستام هم از خود بیخود تکون میخوره. تا شرکت راهی نیس پیاده گز می کنیم.

ساعت ۱۷:۲۰ به سمت بیمارستان

 

بیــا
بیــا
بیــا

دختر تهرون بیا
مخ میزنم زود بیا
نکن پریشون بیا
لباتو میخوام جــــون بیا


بیا
بیا
بیا
بیا
بیا
بیا
بیا


این روزها همه طپش نیگا میکنند شما چطور؟؟؟؟؟  

 

ساعت ۱۷:۳۵ میرسم دم بیمارستان بهراد میرم داخل و میبینم اااااااااااااااااا چقدر ماشالله report داشته این گردنموووووون. باورمون نمی شد این همه مورد رو از ۲ تا عکس در آورده باشن. ملاحظه بفرمائید :‌

Dear Dr. sodeyfi

CERVICAL SPINE AP - LATERAL

.verteral hights, alignment and disc spaces are within normal limits

sincerely yours

H.Rohany M.D

 

خلاصه report رو همراه با دو تا تصویر استخون گردن میگرم راه میوفتم سمت مطب دکی جان.

 

ساعت ۱۷:۴۰ به سمت مطب

وای وای واینســـــا سا ساسا سا
وای وای واینســـــا سا ساسا سا


از در میام تو
اوووووووو
با یه شیشه مشروب
اوووووووو
ودکا ابسلوت
اوووووووو
با چندتا ردبول
اووووووووو
درو داف عشق است
اوووووووو
پارتیه فرست کلس
اوووووووو
بده بم (بهم) یه شات کلس
اوووووووو
روسریتو ور دار
اوووووووو
مانتو تو دربیار
اووووووو
بیخیال مامور
اوووووو
کلاسو نگه دار
اووه
کلاسو نگه دار

 

 میرم داخل مطب منشی خانوم نشسته با یه آقای مسنی صحبت میکنه. تا میرم داخل انگار عزرائیل دیده باشن. گفتم اومدم عکسمو به دکی جان نشون بدم. فرمود شماره پرونده !!!! گفتم نمی دونم ! گفت بدون اون که نمیشه ! گفتم هفته پیش ۳ شنبه اومدم. بعد از ۳۰ ثانیه چک کردن گفت :  ۵۷۸۴ یادت باشه اینو همیشه ! گفتیم چشششم !

میرم داخل میبینم  به به دکی جان دارن قهوه میل می فرماین. گفتم دکی جون ببین این گردن چیزی ازش مونده؟؟؟ این عکسها. عکسها رو میگیره میزنه به صفحه رویت عکس میگه. خوب به سلامتی سالمه مشکلی نداره! گفتیم خدا رو شکر دکی حون گفتم چیزیم نیستاااا اما نمی دونم لامصب چرا تیر میکشه یهو !!!

گفت مینویسم ۱۰ جلسه فیزیوتراپی خوب خوب میشی. از منم سالم تر !!!   گفتیم پنجه ات طلا دکی ایشالله ۱۰ تومن ویزیتی که گرفتی حلالت گوش بشه بچسبه به لپات یکم تپل شی !

 

ساعت ۱۹ دخل مترو

میشینم داخل واگن. فکرم میره به دکی جان.

کاش منم یه پزشک بودم ! ۲ ساعت ۲۰ تا مریض هم ویزیت کنه میشه ۲۰۰ هزار تا. روزی حداقل ۵۰۰ هزار تا. چند سال درس خونده؟ ۸ سال؟ ۹ سال؟ ۱۰ سال؟

می ارزه !!! کاش پزشک میشدم !!!

یاد اون دکی جان میافتم. پزشک عمومی. از ساعت ۵ بعد از ظهر شروع به کار میکرد تا ۳ صبح. وقتی میرفتی داخل مطبش گوشه اتاق یه تپه پول !!! آره پول ویزیت رو منشی نمیگرفت خودش میگرفت. همین جوری هم میریخت گوشه اتاق رو زمین. تا ساعت ۳ ۴ صبح یه تپه پول میشد. فردا روز از نو روزی از نو. بعد از ۲ سال از طرف سازمان نظام پزشکی در مطبشو تخته کردن !!! به دلیل کمبود استراحت دکی جان !!!

 

نه بیخیال. همون مهندسی بهتره. این بدبختا فقط تو مطبن. جونو اینا میکنن. کیفشو زن و بچه اشون . فایده نداره. شغل خودم بهتره.

 

دختر تهرون بیا
مخ میزنم زود بیا
نکن پریشون بیا
لباتو میخوام جــــون بیا
دختر تهرون بیا
مخ میزنم زود بیا
نکن پریشون بیا
لباتو میخوام جــــون بیا


وای وای واینســـــا
وای وای واینســـــا
وای وای واینســـــا
وای وای واینســـــا

 

ساعت ۷:۳۰ کلید میندازم وارد خونه میشم.

 

پ ن : آهنگ رو میخوای؟؟؟؟؟ از لینکهای کنار دانلود کن. دختر تهرووون فارز. حالا واقعه جالبه میخوای دانلودش کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پ ن :

True love is like ghosts, who everyone talks about and few have seen

 

پ ن پیشولکی !:

پیشول آفلاین گذاشته بود که داره میره دکتر، دلم شور میزد، اصلا یه جورى بود، اما بیشترش دلتنگى صداش بود، میدونستم مطب دکتر جاى صحبت نیست، فقط 3 ساعت طول کشید تا صداشو بشنوم ولى براى من هزار سال بود، امروز تو گوشش نگفته بودم پیشول دوستت دارم، باید مى گفتم، حالا راحت شدم، نوشتم اینجا که پیشول دوستت دارم به قول خودت تپل تپل، نه خیلى بیشتر از تپل
باید یه کلمه جدید پیدا کنم...

م.ح.ک.م.ه ا.ل.ه.ی !

سلام

دیروز رفتم طبقه پائین پیش دوستم و همکارم دیدم قش قش داره میخنده میگم چی شده میگه پشوول بیا اینو گوش کن. من یکی که مردم از خنده !

تازگیها یه شاعر گم نامی از میون این جمعیت یهو قلمبی زده بیرون ماشالله شعر میگه باقلواااااا.

این عزیز دل برادر اهل زن جانن روزگارشونم بد نیست

من بیش از این شما رو در انتظار نمیزارم و ازتون دعوت می کنم اول صبحی یکم دلتون شاد شه با روحیه مضاعف بشینین سر کاراتون .

 

دوستان بخندین اما بعدش یکم فکر کنین این جوری حالش دو چندانه !

 در ضمن فایل صوتی این اثر هنری رو هم میتونین از لینک های کنار دانلود کنین.

 

پ ن : آهنگ وبلاگ رو عوض کردم خوشم خوشم رو می تونین از لینک کنار دانلود کنین.

پ ن : Love is a game that two can play and both win

پ ن :  آدمها اسباب بازی رو دوست دارند. این که هم بازیشون باشی یا اسباب بازیشون دست خودته

 

پ ن پیشولکی! : نمى شد حتى یه لحظه دیگه بشینم، میخواستم فریاد بکشم، نمى شد اونجا جاش نبود، کیفمو برداشتم که از در بزنم بیرون همکارم گفت پیشولک کجا؟ فقط نگاش کردم، ترسیدم اگه دهنم باز بشه که بگم کجا داد بکشم پیشول دوستت دارم، رفتم بیرون، تو یه جاى خلوت با صداى بلند 2 بار گفتم حرف دلم رو ، هنوزم روى قلبم سنگین بود، نمیدونستم عشق یعنى این............نمیدونستم

 

ادامه مطلب ...

بازی بازی ...

سلام خدمت دوستان عزیز تر از جان مخصوصا پیشولک جاااااان

اول از همه از مرجان خانووووووم گل گلاااااااا سنبلااااااااا ناز ناز خانوووووممممااااا تشکر می کنیم که از اوووون سر دنیاااااا پیام تبریکشون رو دریافت کردیم و بسیار خرسندیم که نسبت به من لطف دارن و هر از چند گاهی سری به دوستان بی وفاش میزنه و شرمنده اشون میکنه.

مرسی مرجان جون بابت تبریکت و شیرینیییی ترت عین چسب رازی خیلی چسبییییییییید .

 بازی اول : خودمون رو توصیف کنیم !


من همونی هستم که شب اگه نره حموم خوابش نمی بره !
من همونی هستم که از صبح ساعت 8 تا شب ساعت 8 می تونین تو سرکت پیداش کنین
من همونی هستم که نفسم برای دوستام میره
من همونی هستم که اگه عصبانی شه داد و فریاد نمیکنه غر غر میکنه
من همونی هستم که عشقش خرید کردن و شیک پوشیدن و گشتنه
من همونی هستم که بهم میگفتن گرگ دانشمند! و پروژه مدار برای دوستاش درست کرد و اونا شدن 19 20 خودش شد 16

من همونی هستم که خیلی فیلم نگاه میکنه
من همونی هستم که دوست داره کتاب زیاد بخونه اما فعلا فرصتش رو نداره.
من همونی هستم که شبا زورش میاد مسواک بزنه
من همونی هستم که دلشو میزاره وسط و میگه اگه خیلی مردی بیا جلو و نشون بده به اندازه این دل می تونی دوست داشته باشی !
من همونی هستم که اگه دیدین جوانی بر درختی تکیه کرده بدونین تابستون بوده و هوا گرم. رفته زیر سایه درخت ایسته کرده !

 

بازی دوم : بازی شش تاییها

قوانین بازی :
1- عبارت شش‌کلمه‌ای را در وبلاگ خود پست کنید (در صورت لزوم توضیح هم اضافه کنید)
2- به کسی که شما را دعوت کرده است، در این پست لینک بدهید
3- پنج وبلاگ دیگر را با لینک به بازی دعوت کنید.
4- به وبلاگ‌های دعوت‌شده اطلاع دهید و برای آنها دعوت‌نامه‌ای بفرستید.
این عبارت من است ... ( برای پیشولک!)

.Love and cough, cannot be hide

یکم خارجیه دیگه چه کنیم. نمرین می کنیم یه وقت به دردمون می خوره !

من هم پروچیست و جاماسب جوونی آزاد گیلاسی مرجان و پونه رو به این بازی دعوت میکنم. البته بقیه هم می تونن تو گروههای 5 تایی شروع کنن !

 


برفی خانوم خیلی وقته منو به چند تا بازی دعوت کرده هر سری هم شرمنده اش میشم حسابیییی.

امروز میخوام جبران مافات کنم. تا شب چند تا بازی تو این پست به مرحله آپ میرسه.

 

دوستون داریم تپل تپل ...

 

پ ن : آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی ما شرمنده دوستان شدیم باااااااااااز حسابییییییی

اینبار مانیای عزیز برامون بستنی خریدن و خونه جدید رو تبریک گفتن. ایشالله پیر شییییی دخترم. ماشالله ماشالله واسه خودش خانوومی شده.

مرسی از اون بستنیهااااااات.

شما دوستان واقعا منو دارین شرمنده می کنین. واقعا دوستون دارم شدییییییید.

 

پ ن :

,Will you love me in December as you do in May
?Will you love me in the good old fashioned way
,When my hair has all turned gray
,Will you kiss me then and say
?That you love me in December as you do in May

خوشم خوشم

سلام

بعد از ۲ هفته غذا درست کردن و خونه داری کردن دیشب زندایی جان دعوت کردن خونه اشون برای صرف شام. همین که وارد خونه زن دائی شدم ننشسته بودم که تیلیفنم زنگ زد. با خودم گفتم کیسته؟؟؟!!! دیدم بههههههه آشنا هیستهههههه.

به زندای گفتم برمیگردم  زندائی این شکلی  زدم بیرون و گوشی رو جواب دادم. ۲۰ دقیقه شایدم نیم ساعت زمان همیشه مثل نور می گذره....

نشسته بودم داشتم کانالهارو بالا پائین می کردم یهو دیدم کانال star ترکیه داره یه برنامه می ده به نام Fenamon  . این برنامه 5شنبه ها پخش میشه .یه برنامه در مورد آدمهایی که از ذهنشون استفاده می کنن و کارهای خارق العاده انجام میدن. پیش از این برنامه یه برنامه شنیده بودم ترکیه راه انداخته و اون دعوت از کلیه افرادی که کارهای عجیب غریب انجان میدن به این برنامه است. از کارهای مرتازی بگیر تا بلند کردن دوچرخه و نگه داشتن اون روی بینی !!! خلاصه که این برنامه مخاطب زیاد داره.

 

اما برنامه ای که دیشب بود برام جالب بود. اصلا این برنامه یه مسابقه است یا فقط هنرنمایی از ایناش خبر ندارم. اما نفرات به نوبت میومدند و قبل از ورود هم یه ویدئو کلیپ ازشون پخش میشد و بعد از صحبت و شرح ماجرا عملیاتشون رو شروع می کردند و پس از اتمام کار و تشویق یه شخصی مثل استاد یا داور که انگلیسی صحبت می کرد در مورد انجام کارشون نظر می داد و دوباره نفر بعدی. این استاد مثل اینکه خودش با نگاه کردن به اشیا اونها رو کج میکنه و تو تبلیغش هم اگه ببینین دقیقا هم قاشق های تماشاچیا رو خم می کنه هم تابلوی راهنمایی رو و .....

جالبیه این برنامه های ترکیه ای به پخش زنده بودنشه. اینکه تو هیچ کدوم از قسمتهاش هیچ بحثی برای دستکاری شدن وجود نداره و بعضا کارهای خطرناکه انجام میدن همه به صورت زنده می باشه.

 

تو این جمع دو هنرپیشه فوق العاده منو جذب خودش کرد. یکی این پسر بود که خودش اهل ترکیه بود. و همونطور که میرید و بیوگرافیشو می خونید )البته اگه ترکی استانبولی بلد باشید) تحصیلات دانشگاهی داره و آدم پری هم هست.

 

 

این آدم در ابتدای کارش ۳ برگه به تماشاچیا داد و گفت هرچی تو ذهنشون میاد بنویسن حالا اون مطلب هرچی می خواد باشه باشه اما سئوالی باشه.

بعد برگه ها جمع  شد و اونا رو درون یه ظرف انداخت و آتیش زد. بعد از تمرکز ۵ دقیقه ای شروع به  جواب دادن به سئوالات نوشته شده به هرکدوم از اون ۳ نفر کرد. این ۳ تا شاااااخ که سهله از تعجب چشاشون زده بیرون. یکیشون از شوق گریه اش دراومد که این بشر چه جانوریه !

اونچنان با تمرکز بالا جواب می داد که انگار دقیقا از یه دنیای دیگه داره براش دیکته میشه.

 

 

 

از کار یکی دیگشونم خوشم اومد. این شخص از یکی از تماشاچیا خواست مطلبی رو روو کاغذ بنویسه و بعد مطلب زیر یه گیلاس قرار گرفت و بعدش از ۳ نفر از تماشاچیا دعوت کرد نزدیک میز بشن و در حالی که دستهاشون رو گرفته بودند به این لیوان نگاه می کردند که یه آن لیوان شکست.

 

تمام این کارها با قدرت ذهن و تله پاتی انجام میشد.

 

دنیا داره رو به جلو میره. اون زمان رو یادم میاد که یکشنبه ها برنامه  دیدنیها پخش می شد و کارهای عجیب غریب سراسر دنیا رو نمایش می داد شعبده بازیها. یکیشون برام خیلی جالب بود. شخصی روی بدنش اسید عمل نمی کرد. برای تست روی یه پارچه اسید ریختن و اون پارچه ریش ریش شد ریخت رو زمین. و بعدش روی کمر این شخص که یه تی شرت تنش بود شروع به این کار کردند و تی شرتش پاره پاره شد ریخت زمین اما به خود این شخص هیچ اتفاقی نیافتاد.

 

حالا تو برنامه زنده از این کارها انجام میدن. البته نه به عنوان شیرین کاری بلکه برای نشون دادن یه قدرت برتر و خارق العاده.

این تیپ برنامه ها داره تو دنیا باب میشه و از استقبال خیلی زیادی هم برخوردارن.

 

ترکیه ایها تو زمینه برنامه سازی و تبلیغات پیشرفت فوق العاده ای داشتن. از لحظا تبلیغات شاید بعد از فرانسه ایتالیا آلمان رتبه بعدی رو داشته باشن. از لحاظ امکانات تصویری هم پیشرفت خوبی داشتن. بازم نکته جالب تو این برنامه نشون دادن روابط عمومی برنامه بود که به صورت کاملا آنلاین پوشش تصویری شده بود و از ۳ طریق  تلفن ایمل و MMS پیامها رو دریافت و به صورت میان برنامه نشون میداد. تو یه صحنه مجری قسمت روابط عمومی برگه تازه پرینت شده ای رو از یکی از اپراتورها که همه خانوم هستند میگیره و شروع به خوندن میکنه. (اینجا یاد اون تیکه خبرهایی که میگن به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمائید افتادم)

 

دیشب بعد از دیدن این برنامه یاد دوران بچه گیم افتادم و اون حس دوباره زنده شد. من با دایی کوچیکم ۳ سال اختلاف سنی داریم. یادمه وقتی بچه بودیم. فیلم کاراته ای یا کونگ فو (به قول اونموقمون بزن بزن!) که تلوزیون می داد یا یه فیلم داشتیم به اسم برادران بوروسلی هروقت این فیلما رو میدیدم جو گیر میشدیم خونه رو میذاشتیم رو سرمون. کشتی و کاراته البته بیشتر جفتک پرونی بود تا کاراته که نثار هم می کردیم. تازه اونقدر ذوق داشتیم که گزارش هم می کردیم. حالاااا یه خمشوووو میگیره. ضربه فنیییییییییییییییی ایووووووووووووووووووووووول شونه هاشو ماااااالییییییییید به خاااااااااااااک. زدش زمیییییییییییییییین. باریییییییییییکلاااااااااااااااااااااا  . دوباره گارد بعدی و حمله بعدی.

 دورانی داشتیم با این دایی آخری. آره خلاصه دیشب جلو آینه یکم چشامونو خفاشی کردیم دستامونو تو هوا چرخوندیم مثل مار هیس هیس کردیم. آخرشم تو دلمون گفتیم به به  به به خدایی اینکاره بودیم خبر نداشتیم !!!

 

پ ن پیشولکی! :

زنگ زدم به پیشول، دلم براش داشت ضعف میرفت، نمیخواستم مزاحمش بشم ولی نشد، دستور دل بود، باید صداشو میشنیدم، این تنها راه ارتباطه فعلا، آنچنان با هیجان تلفن رو جواب داد که قلبم ایستاد، ولی فهمیدم که خونه نیست، دور و برش شلوغه، گفت یه لحظه، دیگه صدایی نیومد جز صدای نفسش که تو اون لحظه برام نفس بود، داشتم با ذوق گوش میکردم که گفت آخیش اومدم تو حیاط ، زن دایی زنگ زده گفته تنها نمونین، شام بیایین  اینجا، من همین الان رسیده بودم، هنوز سر پا بودم که زنگ زدی، 28 دقیقه، باورم نمیشد که 28 دقیقه حرف زدم هنوز کلی حرف دارم، ساعتمو نگاه میکنم چاره ای نیست باید خداحافظی کنم، هنوز داد نزدم که بگم...............................................، هنوز خیلی چیز ها مونده که باید بگم، ولی می دونم، بازم نمیشه، دفعات بعد هم با شنیدن صدای نفسش، همه چی از یادم میره، این چه حسیه؟ نمیدونم ولی دوستش دارم، این حس رو دوست دارم، پیشول رو که نگوووو، خیلی دوستش دارم، امیدوارم بتونم بار دیگه پشت تلفن همه احساسم رو بریزم بیرون، ولی نمیشه، الان هم دلم برای صداش تو گوشی تنگ شده خیلی زیاد، برای خود پیشولش،

راستی اگه دوست داشتین منو پیشولک صدا کنین!!!

 

پ ن : الان مدتیه از پای سیستم نمی تونم دور شم. همین که ازش دور میشم دلم براش تنگ میشه. تنها وسیله ارتباطی تو این دوران همینه. صدا داریم تصویر نوچ.

 

پ ن :

خوشم خوشم چنان خوشم که غصه هام و می کشم
خوشم که از تو پر شدم جایی که دستات خالیه
وقتی که رویا میبافم اسم تو نقش قالیه
خوشم که تا تو میرسم صاحب این ضیافتم
خوشم خوشم چنان خوشم که غصه هامو می کشم
همه ته ، ته سفر فقط منم که چاوشم
خوشم که آزادیه تو به دست خنده‌ی منه
به وقت تلخ بیخودی عشقه که دل دل میزنه
خوشم که سایه های ما دلیل رقص آتشه
پاکیه تو پاکیه من حکایت سیاوشه
خوشم که همسایه شدم با شب آفتابی تو
خوشم که رویای توام دلیل بیخوابی تو
تو هم به وقت ناخوشی باید به رویا بزنی
در شب بی حرفی ما باید سکوت و بشکنی...

 

پ ن : از پروچیست و جاماسب جان برای کیک خونه جدید من فوق العاده متشکرییم امیدوارم بتونم این محبتشون رو جبران کنم.

آغازی برای پایانی ناپیدا

 

زندگی منشوری است در حرکت دوار

 

منشوری که پرتو  پر شکوه خلقت

 

با  رنگهای بدیع و دل فریبش

 

آنرا دوست داشتنی خیال انگیز وپر شور ساخته است

 

سلام

سلام دوستان جدیدم. اینجا همه چی تازه است. یه زندگی جدید. پیشول اینجا از احساس جدیدش میگه از حس و حالش و عشقش.

از اینکه تو این وبلاگ هم درکنار من هستین و شما دوستای نازنین رو با دنیا دنیاها عوض نخواهم کرد خوشحالم.

 

زندگی منشوریست در حرکت دوار. آره من به این جمله اعتقاد دارم. آره عزیزا دنیا گردش خودش رو داره و این تو هستی که باید تو این دنیا خودت رو با گردش اون هماهنگ کنی. بخوای بری تو خودتو سکون رو اختیار کنی نابود میشی.

دوست داشته باشید تا دوستون داشته باشن. احترام بزارید تا احترام ببینید. از همه مهمتر ارزش خودتونو همیشه اول برای خودتون بعد برای دیگری حفظ کنید.

تو این دفتر جدید من هدفهای زیادی دارم. تلاش می کنم تا به دلم برسم. به آرزوی یک لحظه دیدن. درکنار هم بودن. این نفر دوم کیه بماند حالاااااا.....

چرا رازهای پیشول ؟؟؟؟ کم کم متوجه میشید.....