پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

نامه یک کارمند وظیفه شناس در حین انجام وظیفه !

آن رییس شرکت ، آن بزرگ و سرور، آن میوه از همه بهتر، در شرکت تنها مرد بودی و سس فروشان را بانی، مدیری که بسیار مدیران پروریدی و پورسانتها بابت کارهای انجام نشده دادی،از خاندان خانان بود و مدیر مدیران.. 

در نام وی گمان بسیار است که سید بودی یا سعید، اقرب این است که نام‌اش نیز چون وی دو روی داشتی هر دو البته زیبا. روزی سید و بخشنده بودی به تناسب خورشید و شب که شدی سعید و مبارک که هر دو یکی است و راوی را معلوم نشد کدام اصحح ‌باشد. 

در ایام خردی چون بسیار مدیران دیگر در کار ناسزاها شنیدی پس عهد کردی که در ایام سیدی بر هیچ مدیری تعرض ننمایی. و اگر نمایی هم چنان نمایی که تا هفت نسل در یاد بماند. 

گویند که وی را وردی بودی که هر صبح هفت بار در گوش مریدان خواندی که آنان را خیال معصیت از سر بیرون شود. پس چون نشد که ورد را تک تک به سمع آنان رسانید. بر مکتب خانه، صبحگاهی مقرر نمود که هر کس در آن غیبت کند نیز ورا تعزیر کنند به چوب و فلک و نمره انضباط و شوهر/ زن دادن. و ورد وی چنین بودی که از برای خر کردن مریدان هر صبح در گوشان آنان خواندی که «شمایان مدیران عالم تجارت باشید» و جمعی از آنان که چموش بودی چون این بشنیدند لبخند زدند از سر بلاهت و ندانستند که این راه نجات آنان باشد و عوام را همین نادانی به باد فنا و خانه بخت فرستاد و اخراج نمودندی. 

پس روزی بخشنامه آمد که جمله مدیران ارشد و سرپرستان را  بایستی شورای تشکیل تا برای کار زیردستان خود نمره ای از برای تکلیف صادر کنند تا پورسانت 3 ماهه از دست مبارک اعطا گردد و بودجه هر ولایت از قرار معلوم در نظر شما بگنجد و تنها خود دانا باشید به مبلغ آن. پس مدیران که این وظیفه را بدانستند تلاشیدند تا از برای کاغذهای داده شده مربعها را پر نموده و نمره دهند. که اینان علارغم دادن نمره های پایین و موشکافانه خود یک پا مدیر مسئول و وظیفه شناس و دادگر بودند به یاری باریتعالی. 

مدیران بسیار در ریز به ریز مو از ماست کشیدن کوشا بودند آن سان که روایت است. پس در پی دستور و صلاحدید مدیر عامل پورسانتها به زمین مالی شرکت افتادندی تا از برای پرداخت . 

هم اکنون که رنگ رخساره خورشید از آن روز نیلگون 3 روز نمایان شده مدیران به دنبال پورسانتهای دریافت نکرده همچنان شامگاهان سینه میزنند و زجه مویه میکنند که ای مدیر مالیه نفسسسسسسس بریز به حساب آن زرهای مبارک را که دستور پرداخت آن توسط قلم اعلا حضرت همایونی مدیر عامل به امضا رسیده. باشد که در دنیای فانی مانی و همچنان بر مسلک مدیریت مالی شرکت پا برجااااا.  

 

  

کارمند وظیفه شناس !!    

 

 

 پ ن : یکی آدرس وبلاگ منو به مدیر مالیمون بده پلیییییز ...

گم کردن ...

اولین چیزی که گم کردم یه جامدادی بود که میدونم کار بغل دستیم بود اما نمیتونستم ثابت کنم که کار کار اونه. کلا دستش کج بود !! از این جامدادیهای دکمه ای بود که با دکمه درش باز میشد. خیلی دوستش داشتم و تا مدتها خوابشو میدیدم.  

خودنویس وسیله ای بود که تو دوران دبستان به وفور گم میکردم و دعواهای بابا خوراک هر شب بعد از گم کردن خودنویس بود. 

 

کلید خونه کیف پول عینک کارت تلفن کتاب شارژر موبایل ... چیزهایی هستند که تا حالا زیاد گم کردم.  

تو جا گذاشتن وسیله هم زبان زد خانواده بودم و هر سری دمق میشدم میگفتن پیشول چیزی جا گذاشتی ؟ !!!! الان فقط خدا خدا میکنن یه روز من خودمو گم نکنم ! دیگه خودم هم از خودم میترسم ! البته بگم تقصیر خودم نیس وسایل جانبی وقتی تعدادش میره بالا کنترل نگهداریشونو از دست میدم !! خوب من خودمو نگهدارم یا وسایلمو خداییش کار سختیه !  

اصلا دلیل اینکه من وسایلمو جا میگذرام به خاطر شیرینی لذت بعد از پیدا کردنشونه !!! مثلا وقتی کیف پولتو تو ماشین جا میگذاری و راننده با شرکت تماس میگیره میگه آقای فلانی که تو اون شرکت کار میکنه کیف پولشو تو ماشین من جاگذاشته انقده ذوق میکنم که یه دربستی میگیرم و میرم کیف پولمو از یابنده میگیرم و کلی تشکرو قربون صدقه طرف میرم. 

زبونم لال گوش شیطون سیخ داغ خدا رو شکر تا حالا هربار گواهینامه و کارت ملی جا گذاشتم اینور اونور پیدا شده !  

همه اینا دست به دست هم میده تا آخر من برای معضل جاگذاشتن وسایل یه اختراعی چیزی از خودم در کنم.  

شما هم اگه چیزی به ذهنتون رسید مضایقه نکنید. بنده با کمال میل به پیشنهادهای شما دوستان تپل گوش خواهم داد. به جون شما نه به جون همین نتیجه های گلم راس میگم.

 

 این مسئله دیشب با دیدن گزارش خبری که سئوالش اینا بود :

تا حالا چه چیزایی گم کردین؟ 

چقدر این وسایل براتون مهم بوده؟ 

برای از دست دادنشون چند شب گریه کردین؟ 

آدم حواس پرتی هستی؟؟؟   

  

اومد به ذهنم!

 

این امر یه مسئله طبیعیه و تنها حواس پرتیه آدمه که باعث بروزش میشه. 

تا حالا خیلی چیزا گم کردیم بعضیهاشونو پیدا کردیم. بعضیهاشونو دیگه ندیدیم. اما... 

 


این گم کردن همش جنبه مادی نداره و اصل مطلبم تو این تیکه آخره.


من جدیدا یه چیز تازه گم کردم ! 

 

خواستی حدس بزن نخواستی برو ادامه مطلب رو ببین !!!

ادامه مطلب ...

مصورانه 2 !

1. جهان در دستان من است! 



 

2. خواستم سورپرایزت کنم ! سالگرد ازدواجمون مبارک !




3. آخ جون ماه عسل میریم پاریس ! 




4. دندون عقلمه میتونی بکنیش؟  






۵. کاش یکبار از این کوچه رد میشد. 





۶. از بچگی عاشق شن بازی بودم.





۷. نویسنده این کتاب آشپزی رو  میشناسی؟؟  کارش دارم !!!




 

 ۸. یعنی علامت به این بزرگی رو نمی بینن !!!

 


 

 

 

 ۹. داریم میریم خونه اوباما مهمونی ! 

 

 


۱۰. من پیشولکم !





تلافی !

- سلام !   

* سلام. بعدا زنگ می زنم خودم. الان خیلی کار دارم!

- کار وجب دارم !

* زود بگو.  

- امروز یه چیزی توی داشبورد ماشین بابا دیدم که تو هم باید بدونی !!

* می دونم !!!

- من فکر کردم نمی دونی !

* خودم بهش گفتم ماشینو عوض کنه. اون بروشور لیزینگ رو گذاشتم توی داشبورد تا بررسی کنه. 

- نه ! یه چیز دیگه اونجا بود !!

 

 

بقیه داستان در ادامه مطلب ...

ادامه مطلب ...

کمک !!!


کمک از نوع برادرانه !!!!!


در ادامه کمک از نوع دیگری رو میتونید مشاهده کنید. (اونم برادرانه است اما !!!! )




ادامه مطلب ...