پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

روزگار

جاده مسیر بی انتهایست که همیشه محل عبوریه برای عابرینش. سکون همیشه یک معنی بیش نداره و اون درجا زدنه. امروز اینجائیم فردا جای دیگه. انسانهای موفق همیشه از اول داخل شاه راه نبودند و از کوچه پس کوچه ها وارد اتوبان اصلی شدند. به عبارتی شاید کمتر آدمی پیدا بشه که از کنار اتوبان مسیرشو آغاز کرده باشه.



اغلب ما آدمها تا جایی ثابت میشیم دلمون میخواد تو اون حالت بمونیم و بقولی جا خوش کنیم. این یعنی یه دیوار صاف کشیدن جلوی ورودی اتوبان. تغییر پذیری دگرگونی در ۹۰ درصد مواقع با مشکلات خاص خودش مواجه بوده. اما کسانی همیشه موفق بودند که سریع با تغییرات هماهنگ بشن و از اون امکانات جدید به نحو احسن استفاده کنند. انعطاف پذیری مهمترین خصوصیتیه که برای حرکت به سمت جلو مهمه.


سعی کنیم سرمای هوا یه جا جمعمون نکنه و گرمای هوا شل و وارفتمون نکنه. فکرمونو به کار بندازیم و از کوچکترین فرصت جهت بدست آوردن بیشترین منفعت استفاده کنیم. با سرعت ۱۲۰ یا بیشتر حرکت کردن همیشه مفید نیست. ۹۰ تا رفتن هم تو مصرف سوخت صرفه جویی میکنه هم ایمن تره.




پ ن : سخت حرف میزنم اینم میدونم. خودمم بعضی وقتها از حرفام سر در نمیارم...


پ ن : خانوم تایتانیکم که گولدن گلاب رو برده انگار مبارکه


کل یوم عاشورا کل عرض کربلا ...

 

 

 

 

همیشه میگیم عاشورا کلاس درسه ! اما فقط از این روز کلاسشو برداشتیم مطالبشو کامل فراموش کردیم ..  

نوحه سرایی برای حسین و ضجه زدن رو کردیم دیفالت کارهامون. سال به سال هم آپ تو دیت میشیم اما چیامون آپ تو دیت میشه رو حالا خدمتتون عرض میکنم. 

 

1. برای عَلَمهامون جایگاه درست میکنیم از پارچه مخمل ( یه وقت امکان داره عَلَم سرما بخوره یا بیرون بمونه سردش شه !) 

2. آرایشهای پسرهاو دخترهامون تازه میشه. ( مدل سایه چشم رژ رنگ سیاه میشه. چکمه پامون میکنیم از زیرم یه شلوار جین تنگ روی چکمه هامونم میدیم با پیستولت گل میمالن !!! روی موهامونم به جای ژل گل میمالیم میدیم بالایی ! پشت مانتو ها و پیرهنها رو هم میدیم با گل مینویسن یا حسین !)  

3. میریم از مالزی طبل وارد می کنیم این هوااااااااااااااا (...) 

4. آمپلی فایر 3.5 میلیونی میخریم که یه وقت صدا اون وسط قطع نشه !!! ( 3.5 رو میدادن به من همچی اربده عربده میکشیدم که عمرا یه خط وسطش جیر جیر کنه )   

 5. ماشین رو برمی داریم روش خطاطی عاشورایی با گل میکنیم بعدش خانوم بچه ها رو سوار میکنیم از یه خیابون پر دسته رد میشیم صدای ضبطم که حسین حسین میکنه رو اونقدر میبریم بالا که آره داداش ما هم مخلص درگاه تویم یا حسییین... 

 

5. و و و ...

 

کاش به جای این حرفها یکم نوحه های روز عاشورا رو تغییر میدادیم. مگه نه اینکه کل یوم عاشورا کل عرض کربلا. مگه نه اینکه الان غزه رو کردن زمین کربلا و فرط و فرط هر چی دستشون میاد میریزن رو سر اون بدبختها .  

کاش این جماعت امروز رو به جای نوحه حسین حسین شعار میدادند فلسطین پیروز است استکبار نابود است...  

 

کاش به جای عزای حسین عزای اون دختربچه هایی که شب تو حالت خواب بمب میاد رو سرشون رو داشته باشیم.  

 

هیچ وقت تسلیم زور و ظالم نشین این حرف حسین بود که با خون میخواست زنده نگهش داره. 

   

چقدر قشنگ میشد امروز تو ظهر عاشورا شعارها بوی غزه میداد....

 

  

پ ن :  

- 110: کی به شما گفته عَلَم رو به غیر از روز عاشورا بیارین بیرون؟ 

- حاج اکبر : آقا ابَولفَضل جناب سروان !!!   

 

پ ن : امسال تنها برنامه ای که بدلم نشست شبکه 5 نجوای عاشورایی کار مجید مجیدی بود و بس... 

 

پ ن : خوشا به حسین که همیشه تو این روز سفره اش در هر خونه نیازمندی پهنه و برکت از همه جا تو این روز میباره. وقتی کوچه خیابون رو تو ظهر عاشورا میبینم که همه یه غذا دستشونه کلی حال میکنم که امروز هر گرسته ای حداقل یه پرس غذا رو با نوش جانی میخوره... 

 

 

پ ن : دوستان گرام و عزیز تر از جاااااااااااااااان ۴ تا غلط املایی که این حرفها رو نداره اصل مطلب و دریابین و بس !!!

 

اندر احوالات روزهای گذشته...

سلام

میدونم کم لطفی منو همیشه با محبت بیش از حدتون بی پاسخ نگذاشتید اما چی میتونم بگم در مقابل این همه لطف بیکران شما جز اینکه شرمنده ام 


- پیشول کجا بودی چه میکردی ؟


به جان شما نباشه به جان عزیزتر از جانمان! بدنبال یه لقمه نوون حلال !!! 


- چطور؟ مگه تا الان چه میکردی ؟؟؟ 

خوب بگذارین از اول توضیح بدهیم ! 

۲ ماه پیش من استارت یه پروژه جدید رو زدم. از اون کارا که از ۲۴ ساعت ۲۰ ساعت شاید درگیر این کار بودم. اسم این پروژه چیه و چیکار میکنه حالا خدمتتون عرض میکنم.


سیستم درخواستگیری از مشتریان از طریق اس ام اس 


بله. ما یه شرکت پخش هستیم و تعداد قابل توجهی فروشنده در سطح کشور داریم. این افراد روزانه به درب مغازه ها میرند و روی برگه های درخواست کالاهای موردنیاز فروشنده ها رو مینویسند و بعد از ظهر به مرکز توزیع تحویل میدند. شرکتهای پخش بزرگی در تهران وجود دارند از جمله پگاه سایه سمن قاسم ایران و ... اما تا به الان تنها شرکت پگاه که پخش گرم داره یه چنین کاری رو اونم توسط دستگاههای pda که اطلاعات رو در خودش ذخیره میکنه و بعد از ظهر به مرکز میاره و اونجا تخلیه اطلاعاتی میکنه انجام داده. 

سرتونو درد نیارم از ۲ ماه پیش من شروع کردم به طراحی و پیاده سازی این سیستم و روز شنبه اولین درخواست توسط یه دستگاه موبایل که توسط فروشنده برده شده بود به مرکز توزیع ارسال شد. ساعت 9:20 دقیقه با صدای جرینگ پیغام تو statusBar که اسم فروشنده رو زده بود و به دنبال اون پرینت درخواستی که به صورت اتوماتیک از رو پرینتر دریافت شد لبخند ژکوندی بر لبان ما نقش بست همچنان که جوجه فیلی از مادر متولد شده باشه !!! 

با 2 روز پایلوت سیستم در مرکز و رضایت فروشنده و پرسنل مرکز دیشب رو در آرامش کامل تخت تا به الان گرفتم خوابیدم ! 

من اون نتیجه لازمه رو گرفتم و روز پنجشنبه برای پایلوت نهایی با یکی از فروشندگان به صورت حضوری که خودم هم باشم میرم تا ببینم عملکرد سیستم در حالت اجرایی چطوره.


خدارو شکر میکنم که امسال هم یه کار نو تو این شرکت ارائه دادم و از همه مهمتر تجربه شیرین این کار که برای همیشه تو دلم خواهد موند.


  

 پ ن : شرمنده دوستان گرامم دوباره که کامنتها رو با تاخیر تائید کردم. 

 دوستان داریم تپل تپل ...

پ ن : دلمان بسی در این روزهااااا تنگ شده حسابیییییی کاش اینجا بودی حداقل یه دل سیر نگات میکردم !  

 

پ ن : این آهنگ را دوست می داریم خواستید میتونید کلیپشم ببینید اما بالا 18 می باشه 



 

 اینم کلیپش

هنرمندی از همین دیار...

بله بله آمدیم و با یه خبر خوش آمدیم.


من 2 تا دختر عمو دارم که یکی از یکی شرو شووور تر. بله اینا وقتی 3 4 سالشون بود پدرشون بهشون بارفیکسو از این جور چیزا یاد میداد. من هر وقت این 2 تا وروجک رو میدیدم میگفتم اینا بدرد ورزشهای رزمی میخورند از بس که شیطوننن.


خلاصه حرفی که شاید 10 12 سال پیش میزدم امروز به واقعیت پیوست. البته بگذریم که زودتر از اینها پدرشون حرف من رو ثابت کرد اما خوب امروز یکی از همین دخمل کوچولوهاااا مدال برنز مسابقات آسیایی کاراته سبک کوبه اوزاکا رو کسب کرد. 


متاسفانه من نبودم که از این ورزشکارمون شخصا عکس بگیرم اما اینا رو برادر گرام زحمت کشیده بود گرفته بود. 

 


 

 

 

 

 

  

بابا اسم این دوتا رو تو فامیل گذاشته هنرمند ! 

 

 

یکمم از حاشیه این مسابقات بگم که روز اول این ورزشکارا قرار بود نصف خرج سفرشون رو خودشون بدند و نصف دیگه اش رو یه اسپانسر پرداخت کنه و به دلیل کنسل شدن اسپانسر تمام تیم با خرج خودشون رفتند به این مسابقات و اینکه بعد از بازگشت جالبه سرپرستشون گفته اگه موافق باشید مدالهاتونو تقدیم رئیس جمهور کنیم !!!!!  

 

امسال بدلیل شرایط مالیه عمو دختر بزرگتر به مسابقات رفت و دختر کوچکتر قراره سال بعد بره و اگه من و بابا زودتر متوجه میشدم حتما نمیگذاشتیم اینطوری بشه. چون واقعا این ۲تا بچه رو دوست داریم.  

دلم نمی خواد شیرینیه برد این دختر عمو رو با مسائل حاشیه ای تلخ کنم و از همین جا تنها یک جمله میگم: 

 

 

آفرین و خسته نباشی کوچولوی قهرمان ......

 

 

پ ن : به برادر گرام میگم چرا از خودش تو فرودگاه عکس نگرفتی میگه از یه آدم خواب آلو و خسته نباید انتظار همکاری در گرفتن عکس ازش داشت ! آخه پرواز گروه از مالزی به دبی بوده ۶ ساعت انتظار در فرودگاه و از اونجا به تهران و این یعنی یه سفر خسته کننده به تمام معنی !

یلدااااااااااااا خدافظ....

عجب شبی بوووووووود عجب شبی بوووووووووووود  

 

جاتون خالی واقعا محشر بود دیشب. هرچی بگم کم گفتم.  

 

خانوم آقایی که شما باشی ساعت ۶ گفتیم بزنیم بریم منزل دیگه بسته انفدر کار مثبت انجام دادیم. خجالتم خوب چیزیه شب یلدا به جا اینکه بری یه هندونه تپل مپل بخری بزنی زیر بغل یا رو کولت بگیری بری خونه نشستیم داریم چخ چخ برنامه تایپ میکنیم. خلاصه با بچه ها زدیم از شرکت بیرون و با ماشین یکی از بچه ها رفتیم سوی منزل. تا مترو مسیر ۱۵ دقیقه ای شد ۴۵ دقیقه. زدیم تو مترو و گفتیم به جهنم باقی مسیر رو در مترو جبران میکنیم. مترو که دیگه ترافیک نداره. یه خطه رفت داره یه برگشت میشینی داخلشو قان قان میری تا خونه. وارد ایستگاه که شدم دیدم به به باباااا گلی به جمالتون کل ایستگاااااااااااه کیپ به کیییییپ گفتم نکنه اشتباهی اومدم ایستگاه سعدی ! حالا قطار مگه میاد. ۵ دقیقه ۱۰ دقیقه کشون کشون خودمو کشیدم جلو دیدم ههههه قطار اومده از ترس مسافرا قبل ایستگاه تو تونل نگه داشته جلو نمیاد !!!! 

 

شروع کردیم به گفتن شعر معروفه بیااااااا بیاااااااا بیرون بیاااااااااا از تو تونل بیروووووووون بیا با این چشمک با اون خواهش بیرون بیااااااااااااا... 

نمیدونم راننده بین جمع کیو دید بالاخره از جاش تکون خورد اومد تا ایستگاه. داخلشو که دیدیم دلمون به حال مسافرای داخلش سوخت. بیخیال شدیم از سوار شدن !!! دروغ چرا نیم ساعت وایستادیم دیدیم هیچ فرقی نمیکنه ۲ راه داریم یا بریم میرداماد از اول خط سوار شیم که بعضی وقتها مثل دیشب این بهترین کار موجوده یا اینکه اشهدو بخونیم و به بچه ها بگیم قلاب بگیرن بریم رو سقف قطار 

 

بالاخره سوار یکی از این قطارها شدیم و اونم با هزار زور و فشاااااار. داخل وایستادیم کیپ به کیپ از بلندگو یه نوار ضبط شده شروع کرد نطق کردن.  

" مسافرین مخترم به دلیل نقص فنی قطار از ادامه مسیر معذور میباشد. کارشناسان در حال بررسی و رفع هرچه سریعتر نقص فنی میباشند. به محض رفع مشکل شما را در جریان جزئیات کار خواهیم گذاشت. با تشکر " 

به هر حال شبه یلدا بود ایشون هم افاضاتی فرمودند و دل مردم یکم شاد شد.  

مسیر نیم ساعته مترو با کلی زور و فشار 1.20 دقیقه طول کشید. به هر حال هر کسی باید به نوعی امشب خاطره سازی بکنه دیگه.  

از مترو زدیم بیرون بدو بدو سمت خط تاکسی. انتظار یه صف 2 کیلومتری رو داشتم اما خدا رو شکر اینجا یکم یلدا بهمون حال داده بود. صفش 1.9 کیلومتر بود.  

نشون به اون نشون که پیاده گز میکردم تا خونه زودتر میرسیدم. جاتون خالی رسیدیم خونه دیدم به به مامان جان دلمه گذاشتن شکم ما هم که غار غووووری میکرد اساسی. گفتیم مهمون داریم ؟؟؟ مامان حان فرمودند خییییییییر مهمونیم !!!. گفتم آها جدیدا مهمون غذا میپزه میبره خونه میزبان. که دیدم مادر گرام چشم غره ای رفت که یعنی آره یک کلام دیگه در بریز شام بی شام. 

خونه مامان بزرگیم خواستی شام بیا اونجا !!! 

 

ماماااااااااااااااااان من گشنمه !!! شرمنده در قابلمه باز نمیشه تا اونجا ! 

 

رفتیم در اتاق و گرفتیم خوابیدیم. حالا این شکم هم مگه میذاره یه چرت بزنیم. از زور گرسنگی نیم ساعت بیهوش شدیم و از زور گشنگی بعد نیم ساعت دست و پا لرزون رفتیم خونه مامان بزرگ جان. ( مسیر طی شده 2 کوچه !!) 

خلاصه دیدم بعله همه اهل خاندان تاتارها جمعند و مشغول خوردن. ما نیز رفتیم و نشستیم و خوردیم و ترکیدیم. بعدشم که یه فیلم شبکه یک پخش کرد فک کنم. هرچی تیکه بود جمع شده بود تو اون فیلم. امیر جعفری و امیر نوری و بنفشه خواه و حسین رفیعی و ... 

یکم خنده در کردیم و پا شدیم اومدیم خونه. 

 

یه چند ساعتی هم پای نت بودیم و چخ چخ و .... 

 

بعدشم فک کنم بیهوووش شدیم.... 

 

امیدوارم شب یلداتون تپل بوده باشه و حداقل تو این وضعیت مزخرف و مصیبت یکم خندیده بوده باشین. ایرونی جماعت دنبال یه بهونه اس که دور هم جمع شه. حتما به همه خوش گذشته. 

 

 

کریسمس نزدیکه. امیدوارم امسال کریسمس هم به همه خوش بگذره. حتما همینطوره.... 

 

شاد زی تپل تپل .... 

 

 

پ ن : کاش به جای سوووووز دیشب یکم برف می بارید.