سلام
دیدم استقبالی در مورد سفر کندووان نکردین منم پست دیروز رو فرستادم تو چرکنویس!
مستر یا میسیز "خودم" چند وقت پیش یه سئوالی پرسیده بود گفتم تو یه پست به صورت کامل توضیح بدم. چون این سئوال اکثر بچه های این رشته شاید باشه که از کجا شروع کنیم چه طوری شروع کنیم.
اول سئوال ایشون رو ببینیم تا بعد من جواب بدم!
من یه سوال تخصصی داشتم . اقا پیشول من دانشجوی سال اول کارشناسی نا پیوسته کامپیوتر هستم.یعنی قبلا کاردانی بودم که واقعا یعنی هیچی!حالا میخوام شروع کنم خودم با کتاب و اینا تو خونه یه چیزی یاد بگیرم.میشه تو زمینه طراحی وب و یا برنامه نویسی بگید چی اساسی تره و بهتره تخصوصمو تو اوون بالا ببرم؟البته به برنامه نویسی خیلی علاقه ندارم اگه میشه تو زمینه طراحی وب باشه و جنبه گرافیکیش بیشتر باشه!راستی یه جوری هم باشه که خودم با کتاب و سی دی اموزشی بتونم کار کنم.کلا یه سری راهنمایی لطف کنید.بقول خودتون ممنونم تپل تپلللللللللل .چقدر حرف زدما.مرسییییییییییییییییییی
ببین دوست عزیز اول از همه باید بگم اگه می خوای به صورت حرفه ای در زمینه ای کار کنی حتما باید وارد محیط کار بشی. طوری که شده حتی به صورت مبتدی و به صورت کارآموزی بری یه جا شروع به کار کنی. البته در زمینه ای که دوست داری فعالیت کنی مثلا اگه دوست داری برنامه نویس بشی بری شرکتی که کارش برنامه نویسه! نه اینکه کارش سخت افزار باشه. جایی هم که میرید حتما احساس مسئولیت تو کارتون باشه یعنی بخوائین که مسئولیت بهتون بدن! ما ایرانی جماعت حتما باید یکی حلمون بده چون خودمون به تنهایی و بدون آقا بالاسر کارمون رو درست انجام نمیدیم! این یه واقعیته من بیش از ۵ سال سابقه کار دارم و آدمهای زیادی رو تو حرفه خودم دیدم. اینی که میگم بهش ایمان دارم و به عینه دیدم. پس حتما بعد از انتخاب علاقه این مدلی خودتونو به جلو حل بدین.
اگه واقعا برنامه نویسی دوست نداری اصلا نرو دنبالش! چون این نرم افزار و کامپیوتر با تمام جذابیتش تا علاقه ۱۰۰٪ نداشته باشی فایده نداره! آدمی رو میشناسم میگه دوست دارم کار کنم و نگاه می کنه ببینه تو حیطه برنامه نویسی چی خوبه بره دنبال اون اما اصلا موفق نبوده چون شم برنامه نویسی تو خونش نبوده و خودش رو الاف علاف کرد! الان زده به سیم آخر رفته داره موسیقی یاد میگیره!!!
ببین چی تو وجودت از همه تورو به سمت کامپیوتر میکشه! (البته به جز چت و بازی و ...!!!) اگه میبینی با یه برنامه paint ساده نقاشیهای خوشگل می تونی بکشی پس شک نکن و حتما برو یه موسسه گرافیک و مشغول شو. شده پادویی کنی اونجا برو این کارو بکن. خیلی مهمه که تو جو کار قرار بگیرین. همین که ۴ تا تکنیک از این و اون در حین کار انجام بگیرین خودش کلی مفیده.
برادر خود من داره وقتشو با کتاب و CD می گذرونه البته تا دلتون بخواد هوشه بالایی داره و تازه تونسته یکم پیشرفت کنه! کاری که من تو ۲ماه کردم اون تو ۶ ماه داره انجام میده شایدم بیشتر. چون ۱. زور بالا سرم بوده ۲. دوست داشتم ۳. از این و اون حین کار پرسیدم.
من می تونم cd یا کتاب معرفی کنم اما اصلا توصیه نمی کنم. آدمای موفق تو هر زمینه ای به خودشون زحمت دادند از خونه زدند بیرون یه جا مشغول شدند تا اینکه چیزی یاد گرفتند. کلاس تا ۳۰ ٪ می تونه به شما کمک کنه! بقیه اش حتما باید در حالت عملی و کاری به صورت تجربه به شما منتقل بشه.
در زمینه پایگاه داده الان شرکتهای دولتی با پایگاه داده اوراکل چند سالی هست که مشغولند و دارند فعالیت می کنند و شرکتهای کوچیک و خصوصی سر خودشونو با sql گرم کردند. البته بیش از این هم نیازشون نیست!
در مورد برنامه نویسی اغلب شرکتها دارند سوئیچ میکنند به دات نت البته گردن کلفتهاشون هنوز با برنامه های کلاسیک vb و کار میکنند و دات نت کارها اغلب با #C پروژه هاشون رو جلو میبرند.
در زمینه گرافیکم که دیگه لازم به توضیح نیست فتوشاپ و فری هند و dreamwaver و ...
اغلب کارهای وب الان داره با دات نت انجام میشه و اکثرا هم با #C .
یه گروپ یاهو معرفی می کنم اگه دوست داشتین عضو بشین و برنامه های کلاسیشو در زمینه #C بردارین و شروع کنین. در این حد بگم که برنامه های وبش رو اگه دانلود کنین به صورت ۵۰٪ مایحتاج ساخت یه وب سایت نیمه حرفه ای رو در اختیار دارین و می تونین برای شرکتها سایت بزنید. اما یه پیش زمینه #C نیازه حتما داشته باشید!!!
باز هم اگه دوستان سئوالی داشتند حتما بپرسند با کمال میل جوابگو خواهم بود!
اما تلاش و پشتکار و احساس مسئولیت رو هرگز تو کار فراموش نکنین که تضمین کننده موفقیتتون تو هر زمینه ایه!
کامپیوتر رشته ایه که حتما نیاز به تجربه داره و آدم برای آپ دیت بودن حتما باید با هم رشته ایهاش در ارتباط باشه. مثل حسابداری یا حقوق نیست که یه استراکچر رو یاد بگیری و همش همون رو تکرار کنی و همه جا بتونی اون طرح رو پیاده سازی کنی.
در مورد تحلیل سیستم باید بگم الان چیزی که رو بورس هست و اغلب من دیدم این خانوما دارند میرند دنبالش rup هست و خیلی هم طرفدار داره. کار با نرم افزارهای rational rose و use case ها پیشنهاد میشه. در ایران و در شرکتهای بزرگ وقت خوبی رو این قسمت صرف می کنند و اکثر پروژه های تیمی با این مقوله به نتیجه مثبتی میرسه. به نظر من یکی از حرف هایی هست که خانوما می تونند توش خیلی موفق باشند. ذهن خلاق لازمه این حرفه هستش. نه اینکه آقایون نتونند اصلا! بنده در این قسمت فمینیست بازی در آوردم اما خوب کار رو همیشه باید به کسی سپرد که ژنش رو داشته باشه!
در مو
پ ن : نمونه بارز تلاش و پشتکار صاحب این وبلاگ !
پ ن : شاید یه روز تجربه های روزهای اول کارم رو و اینکه از کجا و چطور شروع کردم رو نوشتم خدا رو چه دیدید شاید به درد بعضی ها خورد.
دیشب وقتی داشتم mbc نگاه میکردم یه آن یه حسی اومدم تو وجودم ...
با خودم فکر می کردم ، بعضی اوقات تو زندگی شخصیت لحظاتی پیش میاد که دلت برای یکی انقدر تنگ میشه که دوست داری از تو رویاهات بکشیش بیرون و دوتا محکم بزنی تو گوشش تا حالش جا بیاد...
الان که از خواب پا شدم گفتم این حس رو ثبت کنم. همین
پ ن : جمعه روز استراحته شاید تا شب قسمت دوم سفرنامه کندوووان رو نوشتم.
شب جمعه شدو می خوام نکاتی در مورد ازدواج موفق بگم :
مهمترین نکته اینکهبا هم زیاد صحبت کنین و سعی کنین هیچ حرف نگفتهای باقی نمونه.
ادامه مطلب ...
سلام
بالاخره امروز تلاشمون به نتیجه رسید و برگه خروج از کشور رو گرفتیم! بله مثلا می خواهیم بریم امتحان زبان بدیم!!!
وقتی یادم میاد چطوری داشتم می گفتم که آره به هزار زووور این برگه رو از اونور برام میل کردن خودم خندم می گیره!!! بعدشم که بدو سفته بگیر و پول بریز تو حلق این ز*ب*ر*جد و .... .
روز خسته کننده ای بود اما آخرش شیرین بود. واقعا حقیقت داره اگه حرکت کنی به یه چیزی میرسی. از دست دست کردن و نشستن به هیچ جا نمیرسی. کاری که ۲ ماه پیش می خواستم انجام بدم رو الان دارم انجام می دم.
یکساعت پیش نشسته بودم جلو تی وی داشتم شام می خوردم یه برنامه در مورد ۱۲ تیر روز حمله موشکی ناو آمریکایی به هواپیمای ایرباس رو داشت نشون می داد. برنامه با حمایت هنرمندان انجام شده بود. کاری از خانه هنرمندان.
میون اون جمع پسری رو نشون داد که پدرش در اون سانحه جون خودشو از دست داده بود. تعریف می کرد اون موقع این پسر تو شکم مادرش بوده و ۲ تا خواهر ۱.۵ و ۳ ساله بزرگتر از خودش هم داشته. می گفت مادرم اون موقع ۱۷ سالش بود!!!
تعریف می کرد که تو خونه مادرش بهش گفته پدرش رفته دبی تا براش دوچرخه بیاره و این پسر وقتی میره دبستان روزی مدیر مدرسه جهت قدردانی از پسران شهدا میگه اونهایی که پدرشون شهید شده بیان اینور و یه صف تشکیل بدن. و مدیر بر میگرده میگه احسان تو هم بیا اینور و اون بچه میگه من چرا؟؟؟ میگه آخه پدر تو هم رفته به بهشت!
و اون پسر تازه اون روز میفهمه پدرش هیچوقت براش دوچرخه نخواهد آورد و از درون خورد میشه. میاد خونه و به مادرش میگه مامان بابای من هیچوقت نمیادو برام دوچرخ نمیاره. این جمله ها از زبون اون پسر اونقدر تاثیر گذار و گیرا بود که یه آن بغضم گرفت!
۲۰ سال از اون دوران میگذره. ۲۹۰ نفر بیگناه جونشون رو با فشار یک دکمه از دست دادند. همیشه وقتی می شنویم یه هواپیما تو یه نقطه از دنیا سقوط میکنه به هر دلیلی ناخودآگاه متاثر میشیم و میگیم آخیییی بنده خداها. حالا وقتی این سانحه توسط خود بشر و با قوه انتخاب انجام میشه بیشتر آدم رو متاثر میکنه.
سعید راد میگفت من اون زمان تورنتو بودم و در یک کمپانی کار میکردم و وقتی صبح وارد شرکت شدم هنوز خبردار نشده بودم که چه اتفاقی افتاده و دیدم تمام همکارام همه سکوت کردند و با یه دید خاصی منو نگاه میکردند. روزنامه تو دستم بود اما بازش نکرده بودم. هیچ کدوم از کارکنان اون شرکت ایرانی نبود و تنها ایرانی اون جمع من بودم و خیلی دلشون می خواست بدونند عکس العمل من نسبت به این موضوع چیه. گفتند رئیس باهات کار داره و من بدون هیچ اطلاعی گفتم حتما اتفاق خاصی افتاده که امروز شرکت این شکلیه. رفتم پیش رئیس و سلام کردم. رئیس حواب سلام رو داد و گفت واقعا متاسفم! گفتم مگه چی شده؟ گفت مگه نمیدونی؟؟ گفتم نه! گفت پس روزنامه تو دستت چیه؟ گفتم هنوز باز نکردم! تا باز کردم با این جمله روبرو شدم : فاجعه هیروشیمایی دیگر...
پ ن : ۱۲ و ۱۸ تیر رو به تمامی خانواده های داغدار تسلیت میگم.
سلام
اول از همه عکسی که در کنار مشاهده می نمائید برای آزمون Ielts گرفته شده. بله دیگه کم کم باید به فکر امتحان باشیم و یه جورایی از این مملکت گل و بلبل بگذاریم و تشریفمان را ببریم.
از تمامی عزیزانی که ساعت ۴ ۴:۱۰ ۴:۲۰ و ۸:۰۰ تماس گرفته و ما را برای سفر بیدار نمودند کمال تشکر را داریم. خدا عمرتون بده به خدا. خیلی حال داد مخصوصا که خواب آلوووو یهو میدیدی صدا موبایل میاد زود سایلنت (معنی واژگان فارسیش سکوت میشه؟) می کردیم تا کسی از اهل خانه یه وقت بیدار نشوند. اما جدا دست همگی درد نکنه.
ساعت ۴:۱۵ زدم بیرون. شهر در امن و امان و راه افتادم کنار خیابون به نیت ترمز ماشینی براری مقصدی معلوم !!! اما دریغ از یه تاکسی یا سواری هر چه بود ماشین آشغالی بود و رفتگران گرام در حال نظافت. خدا عمرشون بده واقعا اون موقع شب سحر صبح که داشتند این شهر شیکان پیکانمان را تطهیر می کردند.
بالاخره ساعت ۴:۵۰ رسیدم سر قراری که با دوستم گذاشته بودم برای رفتن. گازشو گرفتیم تا زنجوون. جاتون خالی عجب هوای خنکی بود.
ساعت ۸ رسیدیم به شهر شهیدپرور زنجوون. به محض دادن عوارضی لهجمون برگشت! با این رفیق شفیق مسخره بازی درآوردیم تا خود یووونی.
رفتیم امور فارغ التحصیلان و پرونده ها رو گرفتیم و متصدی گفت گواهی موقت شما پیش گروهه. باید از اونجا بگیری. به این رفیقمونم گفت اصلا گواهی نیوردی شما!!
رفتیم گروه گروه هیچکس نیست. کجان؟ سالن امتحانات دارند امتحان میگیرند. بدو سالن ورزش جناب آقای نج... به به سلام آقای پیشول حال شما به به آقای نج.. با زحمتهای ما.... اومدم مدرک موقت ببرم اصل بیارم! پیش ما نیست!!! پیش اتاق بغلیمونه الانم متصدیش اونور سالنه.
بدوووو اونور سالن.
سلام سلام آقای چیز.... بله بفرمائین آقای نج.. گفتن مدرکم دست شماس. الان امتحانه ساعت ۱:۰۰ !!!! آقای چیز... ما ۵ ساعت اینجا چه گلی بر سر بگیریم؟ من نمی تونم جلسه رو ترک کنم!!! مگه امتحانه آخرته؟؟؟؟ شرمنده!
رفیق شفیق: من دارم میرم!! باید زود برگردم تهران برم یونی اونجا مدرک بگیرم! من : اکی! خداحافظ.....
تا ساعت ۱:۳۰ دم در سماغ مکیدیم و چشممان به در خشک شد! نیامد. رفتیم سالن.
آقای چیز... ساعت ۱:۳۰ شده شرمنده الان امتحان دوباره داره شروع میشه ساعت ۴ ایشالله! من : جااااااااان؟؟
باشه الان میام!
رو که نبود باید یه جوری روشو کم میکردم. می خواستم برم پیش رئیس یونی که گفت دارم میام.
با هم راه افتادیم سمت دفتر. بفرمائین اینم برگه! ۲ دقیقه نشد! کلی حرص خوردم و گفتم لاقل با این بچه ها که از شهرستان میان یکم راه بیاین این کار ۲ دقیقه نبود. گفت شرمنده به خدا دیدید که نمی تونستم بیام.
گواهی رو گرفتم و زدم بیرون. هزار لعنت فرستادم به کل پرسنل مزخرفی لایک هیم!
رفتم میدون هنرستان و منتظر شدم تا سمند پر شد. تخت گرفتم خوابیدم تا تهران خنکی هوای داخل ماشین هم مزید بر علت شد تا فقط بخوابی!
۹۰۰۰۰ ریال با یه ۲۰۰۰۰ ریال برای عوارض دانشنامه کارشناسی آب می خوره. البته برای یه برگ کاغذ !!!
خسته ام شدید ایشالله دعا کنید فردا کارهام به خوبی انجام شه. چون چند تا کار مهم دارم که خدا کنه فردا همه به خوبی و خوشی بگذره!
پ ن : خدا هیچ آدمی رو محتاج نااهل جماعت نکنه!