پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

شبمان مبارک!

میگن روز مرد مبارک میگم آخه کدوم روز که مرد تا پاسی از شب در حال کاره و روز ندیده که وقتی بهش تبریک میگن درک کنه که به به روزی هم وجود داشته !

 

عرضم به حضور مردای بامرام که عزیزان شب تان مبارک و امیدوارم سایه تان بر سر همسران توپلی مولیتان همواره استوار بوده تا از زیر سایه شما و کارت اعتباری یا کیف پول به ظاهر جامانده شما شب که به خانه برمیگردید حداقل کادوی ناقابلی روز میز چشمک زند و وارد آشپزخانه که میشوید بوی غذای سالی ۲بار درخانه به مشام رسیده شما را مست نموده و در یخچال که باز میشود کیک آنچنانی اشتهای شما را برای خوردن آن شام دوچندان بنماید. همسر خود را شیکان پیکان دیده و همینکه بوسه ای بر لبانش حواله می نمائید از عطر تازه خریده هوش از سرتان پریده و شدت بوسه را دوچندان نمائید به گونه ای که آثار جرم بر روی لبانتان تنها با کیسه کشیدن پاک شود.

 

ما نیز این شب فرخنده را به خودمان تبریک گفته و از پنجره رو به آسمان نموده با تک ستاره دلمان خلوت می نمائیم و آنقدر به یکدیگر چشمک حواله می نمائیم تا خسته شویم و سپس پنجره را بسته و روی تخت دراز کشیده و در یویاهایمان غلط می زنیم و به خودمان تبریک و مبارک و شادباش نثار می کنیم.

 

کیکی که مادر گرام برای این شب فرخنده و میمون تهیه نموده را دولپی بالا می رویم و نسکافه ای تنگش حورت میکشیم و شب بخیر و دست گلت درد نکنه مامان جان گویان وارد اتاقمان می شویم و موازیکی سلکت (همان انتخاب) نموده و گوش می دهیم تا پلکهایمان سنگینی نموده و به خواب رویم.

 

این شب فرخنده و زیبا را به تمام مردانی که میزان شور و شعف سورپرایز شدن خود را در آن شب ثابت نمودند و به هرنحوی از زحمات همسران محترمه شان تشکر نمودند تبریک و خسته نباشید عرض می نمائیم.!!!

سلامی به گرمیه همین ۳۹ درجه طهران و جیلیز ویلیز شدن انسان

اندر تعطیلات پیش روی عرضم به انورتان که ما در خانه خواهیم نشست چووونان خانه نشینان زیرا آنقدر در این مدت کار و فعالیت داشته ایم که رمقی برای مسافرت نمانده است.و وسیله نیز مزید بر علت شده.

 

در حال تدارک سفری به دیار عشاق یا نزدیکتر می باشیم تا از این ۲۰ روز آزادیمان کمال استفاده را بنمائیم. و در این بین ما را از نظرات خود بی نصیب نگذارید. حتی برای همسفر شدن نیز پیشنهادات را بررسی می نومائیم.

 

آری! بار سفر خواهیم بست و فعلا کشور عشاق را در نظر داریم.

 

به آن دسته از بچه هایی که در این تعطیلات در منزل به سر خواهند برد و زیر کولر یا چیلر یا ... استراحت خواهند نومووود باید بگویم در صورت داشتن بشقاب و دریافت تصاویر ماه*واره ای می توانند کانال جدید mbc persian را با فرکانس ۱۱۹۱۹  ۲۷۵۰۰ ۴/۳ دریافت نموده و از فیلمهای هالیووودی با زیر نویس مادری لذت ببرید.

 

طبق آخرین الطاف شرکت مبارک. بن شهروندی تقدیممان شد بابت روز تپل پدر تا رفته و خرید تابستانه ای انجام داده و حالش را ببریم. مبلغ بن را نگویم بهتر است! فقط در روز اعطای بن ها متوجه شدیم این شیر زنان شرکت نیز از این بن ها دریافت نموده اند! ما نیز روز پدر و مرد را به این خانومهای محترمه تبریک و تهنیت عرض نموده و کفی به پاس زحماتشان حواله نمودیم. باشد که به دل تپل ضعیفه های شرکت نشسته باشد!

بن را دیشب به مبلغ نیم بها به مادر گراممان تقدیم نموده تا از این عیدی ایشان نیز بهره ای برده باشند!

 

پ ن : مردی نزد قاضی آمد و از زنی زیبا شکایت کرد و گفت : ای قاضی دلیل روشنی دارم به روشنی چراغ. قاضی که محو زیبایی زن شده بود گفت : چراغ را خاموش کن که صبح طلوع کرده است!!!

اندرون احوالاتمان (بدو بدو ۲)

اندر احوالات اینجانب خواستار باشید باید بگویم سخت مشغول فعالیت می باشیم. چه فعالیتی؟؟ از هر نوع که به مغز مبارک خطور کند! نه جانم شما چرا بیراهه را انتخاب نمودید. این فکرهای پلیدانه چیست به ذهن شما خطور میکند! گفتم هرنوع فعالیت اما نه آن فعالیت! حال بازمیگویم

 

از زمان فارغ التحصیل شدن به تکاپو افتاده ایم که برای ادامه تحصیلات عالیه عازم بلاد کفری مفری اروپایی استرالیایی سوئدی کانادایی ... جایی که بتوان بر بار این مغز کوچکمان ۲ گرمی اضافه کند شویم.

 

آری جانم به قربانتان. جان نثار در مرحله اول سعی در گرفتن پاسپورتمان نمودیم. و از آنجا که مشمول نظام مقدس علافی می باشیم ؛ مجبور شدیم از طرق علمی وارد عمل شده و خودمان را نماد شخصی نشان دهیم که خواستار امتحان آیلتس در کشور اذربایجان یا همان شهر باکو می باشد فلذا به دلیل نداشتن مدرک جهت ارائه برای ثبت نام زبان در باکو متوصل به حرکت خفنی شده و کار بدی در این مرحله انجام داده و ج*ع*ل سند نمودیم!!! ۲ روز را در سرگردانی به سر برده تا بالاخره کارمان نتیجه داد و جواز لازم برای ارائه به سربازخانه را دریافت نموودیم.

 

مدرک ارائه شده توسط دانشگاه را به میدان س*پاه برده و در فکر این بودیم که حالا این جور شد ۱۵ میلیون پول زبان بسته را از کجا تهیه نمائیم تا گرو بگذاریم که خواهیم برگشت! که ناگاه افسر مربوطه فرمودند شما ۵ میلیون وثیقه بیاورید!!! ما که درونمان شورو ولوله ای به پا شده بود برای کسب اطمینان پرسیدیم چقدر؟؟؟ که افسر شکر شکن دهان باز نموده و آن رقم ناز را دوباره به زبان آوردند. ما که حول برمان داشته بود گفتیم چک باید بدهیم یا نقد یا چه جوری؟؟؟؟؟؟ که فرمودند ضمانتنامه بانکی کفایت می کند. نزدیک بود همان جا عنان از کف داده و روی تیغ تیغ جناب سروان را قرین ماچ و بوسه کنیم که یه آن به خود آمده و موقعیت سوق الجیشی خود را بازیابی نموده و بیخیال شدیم!

 

خلاصه سخن در این زمینه کوتاه کنیم که مقدمات خارج شدنمان مهیا شد و رفتیم سراغ کارهای بعدی.

مدرک کاردانی خود را از دانشگاه قدیم خود گرفته و برای ترجمه به دارالترجمه مراجعه نمودیم که صاحب ملک فرمودند باید به تائید وزارت مقدس علوم و فناوری اطلاعات برسد. ما نیز مدرک نازنین را بردیم و مهر تائیدی بر صحت آن گماردیم.

 

۳۰۰۰۰ تومان ناقابل نیز برای ترجمه یک برگ دانشنامه به تعداد ۱۰ نسخه سولفیدیم.

 

از طرف دیگر مقاله ای را که به زبان فارسی سلیس نوشته بودیم را ترجمه نموده و پوستمان کندیده شده اما ماحصل کار به دل دکتر و دست اندرکاران نشست و برای بیش از ۱۰ کنفرانس خارجی ارسال نمودیم. ۲ روز تمام وقت حقیر به این حرکت گذشت.

 

تا بدین جای کار ۳ کیلو لاغر نموده ایم اما گویی قدمی از ۱۰۰۰ قدم برداشته ایم.

 

در روزهای پیش رو باید دانشگاههای مرتبط با رشته و گرایش خود را پیدا نموده و میل های ملیحی به پرفسورها و دکترهای آنان حواله نمائیم. البته لازم به ذکر است که اصلاحات پروژه را نیز باید انجام داده و تا آن روی مدیر گروه ناز مووو جو گندمیمان در نیامده خدمتش ببریم و کارهای فارغ التحصیلیمان را انجام دهیم.

 

همچنین پس از ترجمه دانشنامه مان آن را به زنجان برده و تحویل دانشگاه مبارک نموده تا مقدمات تهیه دانشنامه کارشناسیمان فراهم آید.

همانطور که مستحضرید و توضیحات نصفه و نیمه داده شده را رویت نمودید هنوز اول راه هستیم و لی لی می نمائیم.

 

پ ن : از قدیم گفته اند هر که طاووس خواهد میرود باغ وحش میبیند!

ما نیز حوس صندلیهای دانشگاه را نموده ایم لذا درحال این در آن در زدن هستیم.

 

پ ن : آهنگ وبلاگ را تقدیم به تمامی کسانی می نمائیم که ۱۵ سال پیش این دو خواننده را در کنار یکدیگر دیده بودند و با آهنگهابشان حالی میکردند اساسی..

 

حواس ناجمع!

سلام

خدائیش میبینین چقدر من مشنگم! تو پست پائین گفتم یه گروپ معرفی می کنم اونوقت یادم رفته لینک گروپ رو بذارم.

واقعا شرمنده از همگی!

اینم لینک گروپ

ّIranian Experts

 

شاد باشین تپل تپل

ذهن مریض

سلام

چند وقته دارم به این فکر میکنم که چرا اونجوری که می خوام نمی تونم بنویسم و دلم می خواد ریاکارانه بنویسم! آره این کلمه ریاکارانه رو یک فتحی یه جا واقعا خوب اومده بود. تو هر عالمی کفه ترازو همیشه برابره. تو این عالم مجازی هم باز همینطوره. خوب نباشه بد خودش رو نشون نمی ده. یه مدتی ناخودآگاه وارد جریانات پشت صحنه این عالم مثلا مجازی شدم و دیدم ای بابا این ملت چه داخلی چه خارجی به صرف ایرانی بودن واقعا بیکارند!!!

ذهن که خراب شد دوست و آشنا و دشمن نمیشناسه همه رو میبنده به یه چوب و هرچی از دهنش در میاد میریزه بیرون. عادت کردیم پشت اینو اون بد بگیم و همه رو بندازیم به جون هم. وقتی لیاقت این چند صفحه وب که میدونم با چه زحمتی عوامل پشت صحنه دارند زحمت میکشند( پرشین بلاگ بلاگ اسکای بلاگ فا) تا یه چنین امکاناتی بوجود بیاد تا مردمی به ظاهر فرهنگی و تحصیلکرده ۲ کلوم حرف حساب یا حرف دلشون رو بگند نداریم پس دهان ..اله مبارک را ببندیم و بنشینیم سر خانه و زندگی و بچه بزرگ کردنمان و کاری به زندگی و امورات دیگر مردم نداشته باشیم. به خدا عالم به آخر نخواهد رسید و نمی گویند فلانی لال تشریف دارند!!!

متاسفانه آدم بیکار زیاده و در حالی که ما شبها خفتان کرده ایم در حال جستجو در وبلاگ ها به دنبال کشف اصرار و سوژه برای انگولک کردن این و آن می باشه. چرا شبها ؟؟؟ چون وقت خوبیست تا مردم در حال استراحت می باشند این افراد سودجو مشغول کندو کاو کشف رمز حتی کامنتها نمایند.

تو محیط کار زندگی اجتماع حتما آدمهایی رو دیدین که بنا به ظاهر؛ باطن ؛ خوش صحبتی؛ لحن خوش ؛ فکر بکر ؛ تحصیلات عالیه آدم رو سمت خودشون جذب می کنند. گاهی این آدمها فقط همون نکات بارز رو دارند و به محض وارد شدن به حریم خصوصیشون میبینیم که عجب گندابیه اون داخل و زود سعی می کنیم خودمون رو از اون محیط دور کنیم.

تو این محیط هم این مسئله صادقه. گاهی نویسندگان اونقدر ریاکارانه آدم رو مجذوب نوشته ها و افکارشون می کنند که ناخودآگاه وارد مرحله ای میشیم که یه آن چشم باز میکنیم میبینیم عجب گافی دادیم جان شما!!! شخصیت داخلی این آدم چقدر با نوشتارش فرق میکنه ! اکثر این افراد اذعان دارند که استعداد خدادادی و غریضی در این امر دارند و ....

بودن این استعداد هیچ ضرری نداره اما دلیل بر اثبات شخصیت واقعیه طرف نداره! چه بسا آدمهای بسیار اکتیوی در زمینه نویسندگی و داستان سرایی باشند اما هیچ تضمینی بر اصیل بودن شخصیت باطنی و اجتماعی این افراد نخواهد داشت. مثل اون آدم مریضی میمونه که تو کانون اصلاح تربیت داره تربیت میشه اما میگه من دیونه نیستم!

ذهن مریض بعضی وقتها گریبان انسانها رو میگیره و اونها رو به ناکجا آبادی هدایت میکنه که براشون هیچ پایان خوشی نمیشه انتظار داشت.

 

آقا من اشتباهی هستم! پس لطفا کامنت نذارین که این پیشولک فلانیه یا بهمانیه! نه جانم پیشولک یه موجود خیالی بود و بس! آره عزیز جان برو بشین سرجات! شبم راحت بخواب. خواب پیشولک هم نبین لطفا. چون این سری اگه کامنت جفنگ بذاری میگم بیاد بخوردت! آره آدم خواره ! اونم از نوع خفنش!!!

 

پ ن : این پست هیچ مخاطب خاصی ندارد! ( پ ن ریاکارانه!)