پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

تدریس

روزی پشت همون صندلی ها به استاد نگاه میکردی و گاهی به خاطر کسل کنندگی درس دهن رو به اندازه غار علی صدر باز میکردی و بعضی وقتها پشت استاد پچ پچ میکردی.


امروز تو اینور میز نشستی و سعی میکنی حرکات و گفتارت مثل اون استاد نباشه و خودت رو صمیمی تر از بقیه اساتید نشون بدی و جو کلاست مزه و اثر قرص های دیازپام نده.


جلسه اول : افتضاح در حد تیم ملی

جلسه دوم : ۱۸

جلسه سوم : این جمعه

...


عقده درسهایی که دوست داشتی بخونی و تجربه کنی و استادهای گرام بهت یاد ندادند رو سعی کن رو این بچه ها پیاده کنی.


چشم


نقطه


نظرات 8 + ارسال نظر
م لّ ت یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 22:24

اجازه...استـــــــــاد
ما جدی گفتیم

شما خوب کاری کردی :دی

صووورتی چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 16:05

:دی
تبریـــــــــــــک!
فقط لطف می کردین از جلسه ی اول بیشتر می نوشتین که هم ما بخونیم و هم خاطره بشه!:دی
می گمااااا.... نمی خواد زیاد دقیق باشین!:دی به همه ۲۰ بده بره!:دی

بله چشم اما چون اینروزها زیاد حال و هوای خوبی ندارم رو همین حساب شما به همین پست بسنده کنین.

سعی میکنم سخت نگیرم اما خوب منم کلا آدم سخت گیریم

خیرخواه پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:14

ملاقات رو فعلا کنسل کردم. گفتم که قابل پیشبینی نیستم . اصلا معنی نمیده من برم . به نظر تو معنی میده

دوره زمونه ای شده ها . مردم توقع ها دارن از ادم !!!!!!!!!!!!!!


بابا حالا یه سفر که این حرفهارو نداشت ! هم فال و هم تماشا !!!
خدا رو چه دیدی شاید ماهی افتاد تو تور و شما یه سید خوشگل نمودی.

تا باشه از این سفرها. نکونه ناقلا تو گلوت استخون یه ماهی دیگه گیر کرده؟

اعتراف کن اینجا کسی غریبه نیس

کانی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:36

سلام استاد
تبریک میگم بهتون ژست استادی هم خیلی بهتون میاد
مراقب خودتون باشید

ملیحه (sev7en) سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 17:24

جلسه بعدی یه صفر کله گنده ! D:

مانیا شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 17:05 http://azavalesh.blogsky.com

سلام استاد پیشول
تبریک استاد جان
موفق باشی
وبلاگ جدید تاسیس کردم
خوشهال میشم بهم سری بزنی نظرتو بگی
تا بعد...
اجازه استاد...........

سیر ترشی متاهل دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 15:39

افرین پسرم .

دیگه همه چیزو خودت گفتی حرفی باقی نمیمونه

پریا سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 16:12

سلام ،تبریک استاد !
خیلی وقت به وبلاگت سر نزده بودم اما واقعا همیشه فکر میکردم الان کجایی ؟ایران یا....? ازدواج کردی یا... ?
فکر دیگه تا کجاها نمیره!
فکره دیگه گاهی به سراغ یه وبلاگ خونه ساده هم میاد.حکایت استاد و شاگرد قصه های زیادی داره ! آرزو میکنم شروع خیلی خوبی باشه برات .
راستی باز اومدم تا وبلاگتو بخونم اجازه هست استاد ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد