پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

بنویس

خوشحالی یا ناراحت؟

داره تموم میشه! دوست داری زود بگذره یا دیر؟

حسرت به دل موندی؟ کاری کردی و نکردی؟ اصلا چه کردی؟

خوب بود یا بد؟

تو خوب بودی یا بد بودی؟

چقدر حرکت؟ چقدر خاطره؟ چقدر لبخند؟ چقدر ....


انشاء آخر سال رو حداقل یادت نره. زشته بدون انشاء آخر امسال رو تموم کنی.


فردا؟ پس فردا؟ کم مونده بنویس تا تموم نشده.


قلم بر دست میگیرم و انشا خود را اینگونه اغاز میکنم :


نظرات 1 + ارسال نظر
صووورتی یکشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 20:58

قلم بر دست می گیرم و انشا خود را اینگونه آغاز می کنم:
بهار نو داره میاد و ۸۷ جای خودشو داره میده به ۸۸!... نمی دونم خوشحالم یا نه... سال خوبی بود! دوستش داشتم... کاری نبوده که بخوام انجام بدم و نشده باشه! اما کارایی کردم که کاش می شده انجامشون ندم! نم نم هم دارم درست می شم البته!... دارم سعی می کنم خطاهای گذشته م رو تکرار نکنم!... من تو این سال تقریبا خوب بودم! تقریبا خطای بارزی نکردم... جدا از اینکه خطا همیشه با آدمیزاده، اما خب من خطاهای کمرنگی داشتم!
امسالم امیدوارم سال خوبی باشه... امیدوارم همه بهشون خوش بگذره و سالی باشه پر از سلامتی و شادی... پر از روزانه های خوب و پر از نعمت!... برای شما هم سالی خوب و پربار آرزو دارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد