زندگی داره روزهای خودشو سپری میکنه و من نیز به اجبار این مسیر رو باید طی کنم !
ما آدما (قشر خاص خودمو میگم !) شاید راحت بتونیم مسیر زندگیمونو تغییر بدیم اما بعضی وقتها این حرکت نیاز به یه نیروی محرکه قوی داره. سردرگم و گنگ بودن راحته و کافیه خودت رو بزنی به بیخیالی. اونوقت میبینی روز به روز داری بزرگ میشیو هروقت بخوان بهت برسن میبینن هیچ تغییر خاصی نکردی جز این که یه دایره به دایره های عمرت اضافه شده و بس.
دیشب تو مسیر خونه ناخودآگاه مسیرم کج شد به سمت تالار وحدت. بدون هیچ انگیزه قبلی تو دستهام یه بلیط دیدم و تا چشم باز کردم خودم رو تو سالن تئاتر دیدم. یک سال از آخرین تئاتری که دیدم میگذشت و تو این مدت چه برنامه هایی که از دست نداده بودم.
ش.ک.ار روباه تئاتری که امسال به عنوان بهترین تئاتر فجر شناخته شد. داستان در مورد آغا محمد خان قاجار بود .... توصیه میکنم چه اونها که از تاریخ بدشون میاد چه اونها که دوست دارند تاریخ رو حتما برن این تئاتر رو ببینند.
قبل از شروع تو سالن آقای رفیعی رو دیدم داشت با یه منتقد صحبت میکرد. نسبت به بقیه کارگردانها یکم زیادی افتاده نشون میداد و از این خصلتش خیلی خوشم اومد !
پ ن : صحنه بالا مربوط به کور کردن لطفعلی خان زند به دست آغا میباشه. خیلی دوسش میداشتم...
تبلیغات پیکسلی رایگان
تبلیغ سایت خود را به ما بسپارید تا به همه کابران اینترنت معرفی شوید
من که از تاریخ بدم میاد!

تاااااااازشم از این قسمت کور کردن به شدت دیگه!
فوق العاده بوووووووووووووود
راااااستی! چه عجججب! تشریف فرما شدین!
راستیییییییییییییییییییییییییییییااااااااااااااااااااا (تعجب!!!))
خوشمون بیاد یا بدمون بیاد توی زندگی همه امون یه جورائی تکرار میشه.
بله بله چه کنیم...؟؟
وای خوشبحالتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
منم میخواممممممممم
چی؟ تئاتر؟ شبگردی؟ بیخیالی؟ سردرگمی؟؟؟
یه مدته برنامه های تئاترمون لحظه آخر مدام به هم می ریزه. ببینیم این طلسم کی می شکنه بالاخره!
لحظه آخر خیلی بده طلسم رو با تنظیم وقت بشکنین کار ساده ایه
پیشول جان ! یه مدت نبودی ، چه اکشن شدی !!!!
میگم صحنه از این دلنشین تر نبود که ازش خوشت بیاد جانم ؟!!!
این صحنه یکی از دلخراش ترین و جذاب ترین صحنه هایی بود که دیدم.
فوق العاده بود !!!
تو کتاب دلاورزند رو نخوندی؟
بخون واست خوبه !
چشششششششم