پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

من در شهر..

ساعت ۵ دقیقه به ۶ از شرکت زدم بیرون ! 

توی مسیر اونقدر سریع میرفتم که این کوله هی بالا پائین می پرید ! باز عادت همیشگیم برای راه رفتن داشت تو پاهام شروع میکرد به از خواب بیدار شدن. داشتم کیف میکردم. بدو بدو بدو .... 

از میون ماشینهایی که تو ترافیک وایستاده بودند همین طور بدون احتیاط تنها با قوه ذهن عبور میکردم. بارها این کار رو کردم و گاهی این انگشتهای پا از سر بی احتیاطی رفته زیر چرخهای ماشین اما خوب عادته و هزار مصیبت... 

 

۱۰ قدم مونده بود برسم به گیشه که کیف رو باز کردم. جوری تنظیم کردم که تا میرسم دم گشیه سریع پول رو بگذارم رو پیشخون ! به محض در آوردن ۲۰۰۰ تومنی یه قدم داشتم به گیشه و تا پول اومد به اندازه ارتفاع گیشه رسیدم جلو گیشه... 

 

فقط نگاه کردم اینور اونور هیچکس تو گیشه نبود !!! ساعت رو نگاه کردم ۶:۸ دقیقه ! با تعجب یه بار دیگه تو گیشه رو ورانداز کردم اما دریغ از یه موجود ۲ پا !!! 

رفتم جلوی در. نگهبان نشسته بود! گفتم بلیط نمیفروشه؟ یه در شیشه ای بینمون فاصله بود و من فقط لبهای نگهبان رو میدیدم که بازو بسته میشه!! 

رفتم جلو درو باز کردم و گفتم : 

 

- چرا کسی نیست تو گیشه؟ 

* ساعت ۶:۳۰ برای سانس ۸ بلیط می فروشه !! 

- یعنی الان سالن پره؟؟ !!! 

* بفرما بیرون آقا ساعت ۶:۳۰ !!! 

 

دلم میخواست همونجا ۴ تا لیچار بارش میکردم تا بفهمه چطوری با یه نفر صحبت کنه .. !!! 

زدم بیرون و یه نگاه دوباره به داخل کردم و سرم رو بلند کردم ...  دعوت !!!  

 

زدم تو جمعیت! به سمت پائین رو به میدون ولیعصر.. جمعیت رو دیدم. همه لباسهای زمستونی به  تن !!! یه لحظه با دیدن اونها سردی هوا رو حس کردم. اما گرمایی که از عصبانیت ندیدن فیلم بهم دست داده بود به سرعت دمای واقعی بدنم رو بهم یادآوری کرد. 

 

پاهام هم مثل من بیحال شدن و مثل بچه آدم قدم برمیداشتن. نگاهم رفت رو جمعیت... 

ویترین مغازه ها هم پائیزی شده بودند. ست پیرهنهای زرد مشکی نارنجی... مردمی که میومدند بیرون و میرفتند داخل...   

 

هوا هوای دو نفره بود. بغل تو بغل قدم برداری. ویترینها رو تماشا کنی سیب زمینی داغ هم که بازارش حسابی داغ بود. بوش مستم کرده بود اما از جلو مغازه رد شدم شاید حس کردم تنهایی جز مزه سیب زمینی هیچ مزه دیگه ای نمی تونه داشته باشه !! 

 

هندزفری رو گذاشتم تو گوشام و play  ... 

 

انگار یه سیم از گوشی به عصب پاهام وصل شد ! هوا همچنان مطلوب و دوست داشتنی ... 

  

نفهمیدم چقدر طول کشید. جلو در مترو بودم و باید میرفتم زیر زمین ! سرم رو بالا کردم و یه نگاه به آسمون انداختم. هوا خوب بود ....  

 

 

پاهام راضی از نگهبان سینما من راضی از هوا دلم راضی از ... 

 

 

پ ن : داشتم حالا؟؟؟ نا سلامتی گفتیم دعوتیم !!! اینجاشو نمی دونستیم امکان داره ما تو لیست نباشیم....

 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
صوورتی یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 22:35

ما جای جای این پست را حسولیدیم!!!
و بیشتر اون سیب زمینی های گنده ی سرخ شده و به نظر من کثیف که کلی آدم جلوش وای میسه!
چه هول بودی بری هاااااا....
من نصف شبی سیب زمینی سرخ کرده ی ولیعصری از کجا بیارم آخه؟!!!!!!!!!

برو بشین سر درسو مشخت بچه این وقت شب سیب زمینی کجا بود !!!

الان پشه هم بیرون سگ لرزه میزنه چه برسه به سیب زمینی فروش !!!

مانیا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 23:26 http://posht-daryaha.blogfa.com

سلام بر پیشول تند رو
چطور تو خوبی؟
بابا کم پیدا یه سری هم به مابزن شاید ما یه بلای سرمون اومده پیشت نمیایم
هوا هوای عشق پاییزه فصل عاشقی کردن
همه میگن سرده ولی من که شدید دارم باهاش حال میکنم
به شدتم قبول دارم که یه یار اضافه میطلبه(این در گوشی بود تو نشنیده بگیر)
بیا اون ورا خوشهال میشویم
منم سیب زمینی میخوام زیادددددددددددددددددددددددددد
تا بعد.....................

سلام مانی جان
گرفتاریو هزاااااااااار....

خوش باشین در دیار گل و بلبل و سنبل و ...

شاد زی تپل تپل ...

خیرخواه از اسکاندیناوی یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 23:27

مدینه گفتی و کردی کبابم برادر.........

سینه بزن جانم سینه بزن ....

پونه دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:08

شبحی در تاریکی؟؟؟؟

موش کوچولو دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:20

آخیییییی

منم رفتم این فیلمه خوشگل بود

ما موشا از این فیلما دوس میداریم

هوا خیلی سرد شدههههه

موشای تو سرما نخوردن هنوز؟

حیف که من موشم وگرنه باهات میومدم قدم بزنیم

هوا که بله دلتون سرد نشه (نیش)

اینا پشمالون چیزیشون نمیشه مثل شمااا نیستن که !

حیییییففففففففففففففففف (خنده)

الی دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:59 http://elhamjeegar.blogfa.com

آخر عاقبت آدم تک خور همین میشه دیگه اگه بیای چهر نفر و مهمون کنی سینما اون هم فیلم دعوت اون هم سینما آفریقا با یه کاسه سیب زمینی سرخ شده اون وقت اون نگهبانی چهار انگشتی نمیری تو چشمت که آقا برو بیرون اینقدر شلوغش نکن

در تک خوری مزه ای هست که حتی در هند هم شما این چاشنی را نمیتوانید تولید کنید.
اصلا این فیلم فیلم خوبی نیست کلاه قرمزی به فرنگ می رود 100 پله بهتر از اینه !!!

نگهبان هم ....

مریم گلی دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:08

خاک برسراااا بی شعوراااااااااااا اینقده بدم می یاااااااااااااد از این بلیط فروشا حیونکی دایی پیشول

با یه آدم پا به سن گذاشته ببین چطوری رفتار میکنن دایی...
حالا خوبه تا مدیر این سینما رو من میشناسم و پسرش یکی از دوستان قدیمیه منه....

هیییی روزگاااااار ...

as long as you know دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 13:54

به دلیل خشانت بیش از حد محفوظ ماند ! (چشمک)

اصلان دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 15:11 http://anahri.blogfa.com

خیلی خوب شد. اصلا کی گفته وظیفه نشناسی و تنبلی ما ایرانیها همیشه نتیجه بد میده .
راستی سیب زمینی خوردی یا نه ؟ لااقل ۲۰۰۰ تومن رو یکجوری حلال میکردی.

جدی دیگه حداقل یکم حس مردم شناسیمون بیدار شد.

نه بابا نخوردیم. دوزه کثیفیش پائین بود حال نمیداد (چشمک)

الی سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:34 http://elhamjeegar.blogfa.com

پیشول چرا نشون میدی به همه که اسکروچی خوب من خودم سهم پوله بلیطمو میدم

من یه رگ ۶ نسل پیشم به اصفهانیها میخورده انگار ...
تازه انگارااااااا نگفتیم حتما (چشمک)

برفی سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:37 http://snowlady.blogfa.com/

این عمه عطار خیلی باحال بید ::)

تنهایی های من طعم ذرت مکزیکی میده اونم فقط مال میدون محسنی که توش قارچ هم داره :::)

بی ادبی این مسوولین جزء رو به بزرگی خودت ببخش. تقصیری ندارند. از مسوولین کل! یاد گرفته اند. میدونی که تو ایران مشتری مداری غوغا میکنه!

ذرت مکزیکی رو پایه ام اما من یه جای دیگه پاتوقم بود...

آآآآآآآآآآآآی قربون دهنت برفی جان مشتری مداری رو گل گفتی (چشمک)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد