پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

پیشول و رازهایش

من این حروف نوشتم,چنان که غیر ندانست ؛ تو هم ز روی عنایت, چنان بخوان که تو دانی

وحشتناک ترین انتخاب

سلام

بالاخره امروز تلاشمون به نتیجه رسید و برگه خروج از کشور رو گرفتیم! بله مثلا می خواهیم بریم امتحان زبان بدیم!!!

وقتی یادم میاد چطوری داشتم می گفتم که آره به هزار زووور این برگه رو از اونور برام میل کردن خودم خندم می گیره!!! بعدشم که بدو سفته بگیر و پول بریز تو حلق این ز*ب*ر*جد و .... .

روز خسته کننده ای بود اما آخرش شیرین بود. واقعا حقیقت داره اگه حرکت کنی به یه چیزی میرسی. از دست دست کردن و نشستن به هیچ جا نمیرسی. کاری که ۲ ماه پیش می خواستم انجام بدم رو الان دارم انجام می دم.

یکساعت پیش نشسته بودم جلو تی وی داشتم شام می خوردم یه برنامه در مورد ۱۲ تیر روز حمله موشکی ناو آمریکایی به هواپیمای ایرباس رو داشت نشون می داد. برنامه با حمایت هنرمندان انجام شده بود. کاری از خانه هنرمندان.

میون اون جمع پسری رو نشون داد که پدرش در اون سانحه جون خودشو از دست داده بود. تعریف می کرد اون موقع این پسر تو شکم مادرش بوده و ۲ تا خواهر ۱.۵ و ۳ ساله بزرگتر از خودش هم داشته. می گفت مادرم اون موقع ۱۷ سالش بود!!!

تعریف می کرد که تو خونه مادرش بهش گفته پدرش رفته دبی تا براش دوچرخه بیاره و این پسر وقتی میره دبستان روزی مدیر مدرسه جهت قدردانی از پسران شهدا میگه اونهایی که پدرشون شهید شده بیان اینور و یه صف تشکیل بدن. و مدیر بر میگرده میگه احسان تو هم بیا اینور و اون بچه میگه من چرا؟؟؟ میگه آخه پدر تو هم رفته به بهشت!

و اون پسر تازه اون روز میفهمه پدرش هیچوقت براش دوچرخه نخواهد آورد و از درون خورد میشه. میاد خونه و به مادرش میگه مامان بابای من هیچوقت نمیادو برام دوچرخ نمیاره. این جمله ها از زبون اون پسر اونقدر تاثیر گذار و گیرا بود که یه آن بغضم گرفت!

۲۰ سال از اون دوران میگذره. ۲۹۰ نفر بیگناه جونشون رو با فشار یک دکمه از دست دادند. همیشه وقتی می شنویم یه هواپیما تو یه نقطه از دنیا سقوط میکنه به هر دلیلی ناخودآگاه متاثر میشیم و میگیم آخیییی بنده خداها. حالا وقتی این سانحه توسط خود بشر و با قوه انتخاب انجام میشه بیشتر آدم رو متاثر میکنه.

سعید راد میگفت من اون زمان تورنتو بودم و در یک کمپانی کار میکردم و وقتی صبح وارد شرکت شدم هنوز خبردار نشده بودم که چه اتفاقی افتاده و دیدم تمام همکارام همه سکوت کردند و با یه دید خاصی منو نگاه میکردند. روزنامه تو دستم بود اما بازش نکرده بودم. هیچ کدوم از کارکنان اون شرکت ایرانی نبود و تنها ایرانی اون جمع من بودم و خیلی دلشون می خواست بدونند عکس العمل من نسبت به این موضوع چیه. گفتند رئیس باهات کار داره و من بدون هیچ اطلاعی گفتم حتما اتفاق خاصی افتاده که امروز شرکت این شکلیه. رفتم پیش رئیس و سلام کردم. رئیس حواب سلام رو داد و گفت واقعا متاسفم! گفتم مگه چی شده؟ گفت مگه نمیدونی؟؟ گفتم نه! گفت پس روزنامه تو دستت چیه؟ گفتم هنوز باز نکردم! تا باز کردم با این جمله روبرو شدم : فاجعه هیروشیمایی دیگر...

 

 

پ ن : ۱۲ و ۱۸ تیر رو به تمامی خانواده های داغدار تسلیت میگم.

نظرات 7 + ارسال نظر
الی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:35 http://elhamjeegar.blogfa.com

فقط میشه آرزو کرد که دیگه یه همچین اتفاقاتی پیش نیاد .
شوخی شوخی جدی جدی شد داری میری ... وبت چی میشه ؟

میشه آرزو کرد هر انسانی حتی نظامی بعضی وقتها از روی احساس تصمیم بگره و همیشه با عقلش کار نکنه.

وب که سره جاشه ما هم هنوز در خدمتیم.

نرجس چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:07

به سلامتی کی عازمی!!!!؟
عزمت را جزم کردی برای رفتن از این دیار !!!!!؟

فعلا مقدمات رو فراهم می کنیم تا خدا چه خواهد

اما رفتن ۱۰۰٪‌ می باشد

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:30

فوق لیسانس از تهران یا ساکن تهران؟!ایهام داشته بید!

هردو!

مانیا پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 00:28 http://posht-daryaha.blogfa.com

سلام پیشول
خیلی وقته که نیومدم اینجا خیلی سرم شلوغه
قضیه رفتن چیه کجا میخوای بری پیشول
ما آدما کاش قبل از انتخاب به بچه های به مادرا به پدرا به خواهرا به برادرا و به خدمون یه زره فکر میکردیم اونوقت همچیز قشنگتر میشد
آپ کردم سر بزنی خوشهال میشم
تا بعد.................

به به مانیا خانوم
پدر مادر خوشبختیه بچه رو میخواد و بس...

چشم حتما
شنگول باشی تپل تپل

برفی پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 00:56

:::::::::::::(

me 22222222222

پوروچیست پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:07


داغدار کسیه که چپ و راست بهش می‌گن فرزند شهید و همسر شهید و مادر و پدر شهید ؟
یا کسی که بهش حتی اجازه‌ی گرفتن مجلس ترحیم برای عزیزش رو ندادن و همه‌ی عمر تو خفقان باید زندگی کنه ؟
این جا داغدار واژه‌ی مناسبی برای توصیف نیست


پ . ن : پیشولک کو ؟ گفته باشم پیشول رو بدون پیشولک به رسمیت نمیشناسما

داغدار کسیه که بچه اش به صورت کاملا بیگناه و بدون دفاع از بین میره.
اونی که تو خفقان زندگی می کنه فکر کنم دوست داره
خود کرده را تدبیر نیست. ماها عادت کردیم حقمون رو بخورن هیچی هم نگیم.
آب که سر بگذره چه یه بچه چه ۱۰ بچه....
شعار ندیم پس عملم بکنیم بد نمیشه

ج پ ن : برای کشف کردن رازها زمان نیاز می باشد...

صوورتی پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 20:52

عیضا بنده هم تسلیت می گم!
پیشولکم میبری دیگه؟!
دلم می خواد فضولی کنم! به تو چه؟!!! :دی
کجا به سلامتی و دل خوش؟!

امااااااااااان از دست این صورتی (خنده)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد