سلام
بعد از ۲ هفته غذا درست کردن و خونه داری کردن دیشب زندایی جان دعوت کردن خونه اشون برای صرف شام. همین که وارد خونه زن دائی شدم ننشسته بودم که تیلیفنم زنگ زد. با خودم گفتم کیسته؟؟؟!!! دیدم بههههههه آشنا هیستهههههه.
به زندای گفتم برمیگردم زندائی این شکلی
زدم بیرون و گوشی رو جواب دادم. ۲۰ دقیقه شایدم نیم ساعت زمان همیشه مثل نور می گذره....
نشسته بودم داشتم کانالهارو بالا پائین می کردم یهو دیدم کانال star ترکیه داره یه برنامه می ده به نام Fenamon . این برنامه 5شنبه ها پخش میشه .یه برنامه در مورد آدمهایی که از ذهنشون استفاده می کنن و کارهای خارق العاده انجام میدن. پیش از این برنامه یه برنامه شنیده بودم ترکیه راه انداخته و اون دعوت از کلیه افرادی که کارهای عجیب غریب انجان میدن به این برنامه است. از کارهای مرتازی بگیر تا بلند کردن دوچرخه و نگه داشتن اون روی بینی !!! خلاصه که این برنامه مخاطب زیاد داره.
اما برنامه ای که دیشب بود برام جالب بود. اصلا این برنامه یه مسابقه است یا فقط هنرنمایی از ایناش خبر ندارم. اما نفرات به نوبت میومدند و قبل از ورود هم یه ویدئو کلیپ ازشون پخش میشد و بعد از صحبت و شرح ماجرا عملیاتشون رو شروع می کردند و پس از اتمام کار و تشویق یه شخصی مثل استاد یا داور که انگلیسی صحبت می کرد در مورد انجام کارشون نظر می داد و دوباره نفر بعدی. این استاد مثل اینکه خودش با نگاه کردن به اشیا اونها رو کج میکنه و تو تبلیغش هم اگه ببینین دقیقا هم قاشق های تماشاچیا رو خم می کنه هم تابلوی راهنمایی رو و .....
جالبیه این برنامه های ترکیه ای به پخش زنده بودنشه. اینکه تو هیچ کدوم از قسمتهاش هیچ بحثی برای دستکاری شدن وجود نداره و بعضا کارهای خطرناکه انجام میدن همه به صورت زنده می باشه.
تو این جمع دو هنرپیشه فوق العاده منو جذب خودش کرد. یکی این پسر بود که خودش اهل ترکیه بود. و همونطور که میرید و بیوگرافیشو می خونید )البته اگه ترکی استانبولی بلد باشید) تحصیلات دانشگاهی داره و آدم پری هم هست.
این آدم در ابتدای کارش ۳ برگه به تماشاچیا داد و گفت هرچی تو ذهنشون میاد بنویسن حالا اون مطلب هرچی می خواد باشه باشه اما سئوالی باشه.
بعد برگه ها جمع شد و اونا رو درون یه ظرف انداخت و آتیش زد. بعد از تمرکز ۵ دقیقه ای شروع به جواب دادن به سئوالات نوشته شده به هرکدوم از اون ۳ نفر کرد. این ۳ تا شاااااخ که سهله از تعجب چشاشون زده بیرون. یکیشون از شوق گریه اش دراومد که این بشر چه جانوریه !
اونچنان با تمرکز بالا جواب می داد که انگار دقیقا از یه دنیای دیگه داره براش دیکته میشه.
از کار یکی دیگشونم خوشم اومد. این شخص از یکی از تماشاچیا خواست مطلبی رو روو کاغذ بنویسه و بعد مطلب زیر یه گیلاس قرار گرفت و بعدش از ۳ نفر از تماشاچیا دعوت کرد نزدیک میز بشن و در حالی که دستهاشون رو گرفته بودند به این لیوان نگاه می کردند که یه آن لیوان شکست.
تمام این کارها با قدرت ذهن و تله پاتی انجام میشد.
دنیا داره رو به جلو میره. اون زمان رو یادم میاد که یکشنبه ها برنامه دیدنیها پخش می شد و کارهای عجیب غریب سراسر دنیا رو نمایش می داد شعبده بازیها. یکیشون برام خیلی جالب بود. شخصی روی بدنش اسید عمل نمی کرد. برای تست روی یه پارچه اسید ریختن و اون پارچه ریش ریش شد ریخت رو زمین. و بعدش روی کمر این شخص که یه تی شرت تنش بود شروع به این کار کردند و تی شرتش پاره پاره شد ریخت زمین اما به خود این شخص هیچ اتفاقی نیافتاد.
حالا تو برنامه زنده از این کارها انجام میدن. البته نه به عنوان شیرین کاری بلکه برای نشون دادن یه قدرت برتر و خارق العاده.
این تیپ برنامه ها داره تو دنیا باب میشه و از استقبال خیلی زیادی هم برخوردارن.
ترکیه ایها تو زمینه برنامه سازی و تبلیغات پیشرفت فوق العاده ای داشتن. از لحظا تبلیغات شاید بعد از فرانسه ایتالیا آلمان رتبه بعدی رو داشته باشن. از لحاظ امکانات تصویری هم پیشرفت خوبی داشتن. بازم نکته جالب تو این برنامه نشون دادن روابط عمومی برنامه بود که به صورت کاملا آنلاین پوشش تصویری شده بود و از ۳ طریق تلفن ایمل و MMS پیامها رو دریافت و به صورت میان برنامه نشون میداد. تو یه صحنه مجری قسمت روابط عمومی برگه تازه پرینت شده ای رو از یکی از اپراتورها که همه خانوم هستند میگیره و شروع به خوندن میکنه. (اینجا یاد اون تیکه خبرهایی که میگن به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمائید افتادم)
دیشب بعد از دیدن این برنامه یاد دوران بچه گیم افتادم و اون حس دوباره زنده شد. من با دایی کوچیکم ۳ سال اختلاف سنی داریم. یادمه وقتی بچه بودیم. فیلم کاراته ای یا کونگ فو (به قول اونموقمون بزن بزن!) که تلوزیون می داد یا یه فیلم داشتیم به اسم برادران بوروسلی هروقت این فیلما رو میدیدم جو گیر میشدیم خونه رو میذاشتیم رو سرمون. کشتی و کاراته البته بیشتر جفتک پرونی بود تا کاراته که نثار هم می کردیم. تازه اونقدر ذوق داشتیم که گزارش هم می کردیم. حالاااا یه خمشوووو میگیره. ضربه فنیییییییییییییییی ایووووووووووووووووووووووول شونه هاشو ماااااالییییییییید به خاااااااااااااک. زدش زمیییییییییییییییین. باریییییییییییکلاااااااااااااااااااااا . دوباره گارد بعدی و حمله بعدی.
دورانی داشتیم با این دایی آخری. آره خلاصه دیشب جلو آینه یکم چشامونو خفاشی کردیم دستامونو تو هوا چرخوندیم مثل مار هیس هیس کردیم. آخرشم تو دلمون گفتیم به به به به خدایی اینکاره بودیم خبر نداشتیم !!!
پ ن پیشولکی! :
زنگ زدم به پیشول، دلم براش داشت ضعف میرفت، نمیخواستم مزاحمش بشم ولی نشد، دستور دل بود، باید صداشو میشنیدم، این تنها راه ارتباطه فعلا، آنچنان با هیجان تلفن رو جواب داد که قلبم ایستاد، ولی فهمیدم که خونه نیست، دور و برش شلوغه، گفت یه لحظه، دیگه صدایی نیومد جز صدای نفسش که تو اون لحظه برام نفس بود، داشتم با ذوق گوش میکردم که گفت آخیش اومدم تو حیاط ، زن دایی زنگ زده گفته تنها نمونین، شام بیایین اینجا، من همین الان رسیده بودم، هنوز سر پا بودم که زنگ زدی، 28 دقیقه، باورم نمیشد که 28 دقیقه حرف زدم هنوز کلی حرف دارم، ساعتمو نگاه میکنم چاره ای نیست باید خداحافظی کنم، هنوز داد نزدم که بگم...............................................، هنوز خیلی چیز ها مونده که باید بگم، ولی می دونم، بازم نمیشه، دفعات بعد هم با شنیدن صدای نفسش، همه چی از یادم میره، این چه حسیه؟ نمیدونم ولی دوستش دارم، این حس رو دوست دارم، پیشول رو که نگوووو، خیلی دوستش دارم، امیدوارم بتونم بار دیگه پشت تلفن همه احساسم رو بریزم بیرون، ولی نمیشه، الان هم دلم برای صداش تو گوشی تنگ شده خیلی زیاد، برای خود پیشولش،
راستی اگه دوست داشتین منو پیشولک صدا کنین!!!
پ ن : الان مدتیه از پای سیستم نمی تونم دور شم. همین که ازش دور میشم دلم براش تنگ میشه. تنها وسیله ارتباطی تو این دوران همینه. صدا داریم تصویر نوچ.
پ ن :
خوشم خوشم چنان خوشم که غصه هام و می کشم
خوشم که از تو پر شدم جایی که دستات خالیه
وقتی که رویا میبافم اسم تو نقش قالیه
خوشم که تا تو میرسم صاحب این ضیافتم
خوشم خوشم چنان خوشم که غصه هامو می کشم
همه ته ، ته سفر فقط منم که چاوشم
خوشم که آزادیه تو به دست خندهی منه
به وقت تلخ بیخودی عشقه که دل دل میزنه
خوشم که سایه های ما دلیل رقص آتشه
پاکیه تو پاکیه من حکایت سیاوشه
خوشم که همسایه شدم با شب آفتابی تو
خوشم که رویای توام دلیل بیخوابی تو
تو هم به وقت ناخوشی باید به رویا بزنی
در شب بی حرفی ما باید سکوت و بشکنی...
پ ن : از پروچیست و جاماسب جان برای کیک خونه جدید من فوق العاده متشکرییم امیدوارم بتونم این محبتشون رو جبران کنم.
استخدام بازاریاب اینترنتی با پورسانت بسیار بالا
گروه مرکز تجارت الکترونیک ایران اقدام به استخدام بازاریابان و کاربران فعال اینترنتی میکند از کلیه افرادی که وبلاگ نویس هستند و یا روزانه به مدت یک ساعت امکان فعالیت در اینترنت و انجام وظایف محوله را دارند دعوت می شود به مراجعه به قسمت تماس با ما در سایت ما یک بیوگرافی از فعالیت های قبلی خود در اینترنت (مثلا وب سایت هایی که دارن یا وب لاگ و...) را بنویسند شرایط افراد برسی و در صورت گزینش استخدام رسمی برای فعالیت در اینترنت می شود با حقوق مکفی و سایر امکانات همچنین کلیه افراد می توانند به صورت دریافت پورسانت با ما بدون هیچ پیش شرطی فعالیت داشته باشند
سلام
ای پیشول مشکوک
توضیح کم نداشتیم
تو با کی ۲۰ دقیقه فک زدی
چه برنامه های جالبی داره این ماهواره و ما بیخبریم
منم به درد چسب سیستمی مبتلا شدم
نمیدونم چی کار کنم
کمک
تا بعد.......
سلام مانیا
این یکی از رازهای پیشوله !!!
آره خیلی ....
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی مانیا درد چسب سیستمیییی؟؟؟؟ خیلی باحال بود. خوشمان آمد
خوش باشی...
تو مگه پیشول نبودی ؟ (نیش)
آها یعنی می خوای بگی ماه پاره نگا میکنی (شیطونک)
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی راز بید این (۲ نیش با یه چشمک)
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی بعضی وقتهاااا (شیطونک)
سلام
خونه نو مبارک.
سلام ممنوم قاصدک جان
خوش حالمون کردی
جناب پیشول
تبریک منو با چند روز تاخیر بپذیرید لطفاْ!
آرزوی همیشه خوشی براتون دارم. امیدوارم تو این خونه فقط از عشق بشنویم و عشق. اگرچه تو اون خونه هم همینطور بود ولی اینجا یه فصل تازه از عشق...
راستی این پسره راستین صداش خیلی قشنگه ...
سلام آریانا جان
مرسی خانوم
امیدوارم هیچ وقت هیچ کس درمورد دلتنگی و غم ننویسه و همیشه شادی باشه هرچند درصد این امکان خیلی کمه
یه دفتر جدید...
مرسی منم خیلی با صداش حال میکنم.
شاد باشی
پیشول جدیداً مشکوک شدی ها!!!!!!
پن از نوشته های ذهنی بود یا واقعی!!!!!
راستی خونه ی جدید مبارک.......
سلام نرجس جان
این یه رازه !!!!
مرسی بابت تبریک ...
به به میبینم که یکی از راه رسیده و نرسیده داره نیم ساعت نیم ساعت با پسرخوانده ی ما تلفنی گپ میزنه ::::::::)
نوش جونش اگه لایقش باشه :::)
میگم نگفته بودی بچگیا بروسلی بیدی مادر!!!!!!
بازی دعوتی بازم.
هی تو بازی نکن هی من دعوت میکنم
عجی رویی دارماااااا ::::::::::::)
سلام برفی جان
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآی راز بازااااااره دیگه
لیاقت رو من باید داشته باشم که بتونم یه گوهر رو نگه دارم !!!
چششششششششششم
پست بعدی همش مربوط به بازیه